سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هزاران سؤال

93717
خاطره , • نظر

سید روحانی عربی، داخل  یک کتابفروشی شد. یک کتاب را می دید و قیمتش را می پرسید، بعد یک شکلات را از بین شکلاتها بر می داشت و باز می کرد و در دهان می گذاشت و ملچ و ملوچ کنان، شکلات را می خورد، دوباره به کتاب ها نگاه می کرد و قیمت یک کتاب دیگر را می ‏پرسید. دوباره یک شکلات دیگر بر می‏ داشت و .... باز هم ادامه می داد، ده بار این کار را کرد تا اینکه فروشنده، خسته شد و ظرف شکلات را زیر میز گذاشت، طوری که حواس مشتری نبود. ناگهان مشتری برگشت که شکلات دیگری را بردارد که دید ظرف شکلات نیست. با پررویی پرسید، شکلاتها کو؟ فروشنده گفت: شکلات ما کو (شکلات نیست).