سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هزاران سؤال

93717

دعای سفره

دعاها

1. دعای معروفی که برخی می خوانند:

«الحمد لله رب العالمین، هنیئا للآکلین و برکة للباذلین، زاد الله النعم، دفع الله النقم، بحرمة سید العرب والعجم، اللهم تقبل هذا الاحسان من محسنها، بحرمة محمد و آل محمد و بحرمة سورة الفاتحة مع الصلوات». 

یا

«الحمد لله ربّ العالمین هنیئاً للآکلین و برکةً للباذلین. الحمد لله الّذی یُطعِمُ و لا یُطْعَم و یَرزُقُ و لایُرْزَق، زاد الله النّعم، دَفْعَ الله النّقَم، بِحَقّ سیّد العرب و العجم. اللّهم تَقَبَّل حَسنات المُحسنین لا سیّما هذا الأحْسان من هذا المحسن؛اللّهمَ اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الأحیاء منهم و الأموات لاسیّما اَمْواتَ الحاضرین، رَحِمَ اللّهُ من قَرَءَ الفاتِحَةَ مع الصَّلوات»

یا

«اََلحَمدُلِّلهِ اَلَّذی یَخلُقُ وَلا یُخلَق؛وَیَرزُقُ وَلا یُرزَق؛ یُطعِمُ وَلا یُطعَم؛ زادَاَللّهُ النَعَم َ؛دَفَعَ اَللّه اَلنَقَم ؛بِحَقِّ سَیِّدِالعَرَبِ وَاَلعَجَم ؛هَنیأً لِلا کِلینِ؛ وَبَرَکةً لِلباذِلینِ ؛صِحََّةً لِلجالِسین ؛وَشَفاءً لِمَرضَی اَلمُومِنینَ وَاَلمومِنات؛ وَسَلا مَةً لِسَفَرِاَلمُسافِرینِ ؛وَمَغفِرَةً لِاَمواتِ اَلحاضِرینِ ؛سیِّما اَمواتِ صاحِبِ اَلاطعِمَة وَاَلاشرِبة ؛اَللّهُمَّ طَیِّب تُرابَهُم وَیَسِّر حِسابَهُم وَاَحشُر هُم مَعَ اَلایمَة َ اَلمَعصومین عَلَیهِمُ الَسَّلام ؛اَللّهُمَّ اَجعَل قَبرَهُم رَوضَةَ مِن رِیاضِ اَلجَنَّة وَلا تَجعَل قَبرَهُم حُفرَةِ مِن حُفَرِالنِیرانِ ؛بِحَقِّ القُرانِ وَ بِحَقِّ سورَةِ المُبارَکَةِ الفا تَحةَ وَالاِخلاصِ وَاَلصَّلَوات.»

یا

«الحمد لله الذی یطعم و لا یطعم زاد الله النعم دفع الله النقم بحق سید العرب و العجم اللهم ارزقنا رزقا حلالا طیبا اللهم اجعله هنیئا للاکلین و برکة للباذلین و صحة للجالسین و مغفرة لأموات الحاضرین»

این دعاها در منبعی نیامده و معصومین، آن را سفارش نکرده اند؛ ولی مضمون بدی ندارد.


2. از آداب مسلم غذا خوردن است، گفتن بسم الله در اول غذا والحمد الله در آخر آن است. 


3. در روایت آمده است که وقتی سفره را پیش روی پیامبر اسلام(ص) می گشودند، این دعا را می خواندند: 
سُبحانًک اللهُِمَ ما اَحسَنَ ما َتبَتلینا 
ُسبحانَک ما اَکثََرَ ما تُعطِینا 
سُبحانَکَ ما َاکثَر ما تُعافِینا 
اللهم َاوسِع عَلینا و عَلی الفُقَراءِ المُؤمِنینَ و الُمؤمِناتِ و المُسِلمینَ و المُسلِماتِ 

حلیه المتقین؛ باب 3 ؛ فصل 5 


4. « صَحِیفَةُ الرِّضَا، ع بِإِسْنَادِهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ کَانَ النَّبِیُّ ص إِذَا أَکَلَ طَعَاماً یَقُولُ اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِیهِ وَ ارْزُقْنَا خَیْراً مِنْهُ؛ امام رضا با استناد از پدرانش فرمود هرگاه پیامبر اسلام می خواستند غذایی بخورند می فرمود: خدایا در این غذا برای ما برکت قرار بده و بهتر از آنرا روزی ما کن.»

مرحوم حاجی نوری، مستدرک الوسائل، موسسه آل البیت،ج16 ،ص373.


5. « أبی الحسن موسى (ع) قال فی وصیة رسول الله ص لعلی ع یا علی إذا أکلت فقل بسم الله و إذا فرغت فقل الحمد لله فإن حافظیک... »
امام موسی کاظم فرمود رسول خدا در وصیتی به امام علی فرمود یا علی هرگاه خواستی غذا بخوری بسم الله بگو و هر گاه غذا خوردنت تمام شد الحمد لله بگو که این دو جمله تو را حفظ می کنند.

 محمد بن خالد برقی، محاسن، انتشارات اسلامیه ، ج2 ، ص431.

اشعار


اشعاری که بعد از دعای سفره خوانده می شود:

1.

الهی به این سفره برکت بده ......... به این مائده شکر  نعمت بده

همه شاد گردیم در این زندگی ...... به بانی این سفره رحمت بده

به آشپز و میزبان و هم میهمان ..... تن سالم و شان و شوکت بده

نصیب همه دوستان علی‌(ع) ......... زحق سفره  خیر قسمت بده

الهی به روز جزا بهر ما ................... طعام  بهشتی   ز  جنت  بده

2. 

الهی که این سفره معمور باد.........دمادم پر از نعمت و نور باد
گزند زمانه و آفات دهر.............از این سفره و صاحبش دور باد


 


مسیحیت ضد مسیح

نگاهی به کتاب مقدس/مسیحیت و نفی شریعت بر خلاف سیره حضرت عیسی (علیه السلام)

آن چه مسیحیت کنونی منکر آن شده است وجود شریعتی مشخص در مسیحیت است. و همچنین قائل شدن به شرط کمال نزدیک شدن به مسیح است بدون التزام به شریعتی مشخص. حتی احکام عهد عتیق را نیزبرای مسیحیان لازم نمی دانند. و حال آن که از طریق  عهدجدید از کتاب مقدس می توان شریعت را در مسیحیت اثبات کرد:

– در متی فصل 5 آیات 17 تا 19 از کتاب مقدس از عیسی چنین نقل می کند:

« گمان مبرید که آمده ام تا تورات موسی و نوشته های سایر انبیاء را منسوخ کنم. من آمده ام تا آن ها را تکمیل نمایم و به انجام رسانم. براستی به شما می گویم که از میان احکام تورات، هر آن چه که باید عملی شود یقیناً همه یک به یک عملی خواهند شد. پس اگر کسی از کوچکترین حکم آن سرپیچی کند و به دیگران نیز تعلیم دهد که چنین کنند ، او در ملکوت آسمان از همه کوچکتر خواهد بود. اما هرکه احکام خدا را اطاعت نماید و دیگران را نیز تشویق به اطاعت کند در ملکوت آسمان بزرگ خواهد بود.» در ادامه ( آیات 21-48) نمونه هایی از تشریع احکام نزد موسی (ع)و عیسی(ع) ذکر شده است و سخت گیری بیشتر حضرت عیسی(ع) در تشریع نسبت به تشریع احکام تورات اشاره می شود. در این آیات حضرت عیسی به صراحت تقنین می کند.

– در عهد جدید مجازات پاسخ تخلف و تخطی از احکام الهی است.برای مثال پولس در اول تسالونیکیان فصل 4 آیه 6 می گوید: « در ضمن خواست خدا این است که کسی همنوع خود را فریب ندهد و زن او را تصاحب نکند زیرا همان گونه که قبلاً به شما گفته ام، خدا برای این گونه اعمال انسان را مجازات خواهد کرد.» در لوقا: 17؛ 1-2 نیز به مجازات خدا اشاره شده است. آیا مجازات در مقابل یک عمل جز با شریعت سازگار است؟

– همچنین پولس در کتاب مقدس نیز منع کردن حضرت عیسی (ع) از کارها را موجب ترک خود از آن کار دانسته و می گوید: «من می توانم هرکاری را که مسیح منع نکرده است انجام دهم» (اول قرنتیان : 6 ؛ 12) یعنی محدوده اختیار در اعمال در حدودی است که مسیح از آن منع نکرده است . از این عبارت استفاده می شود اولاَ مسیح برخی چیز ها را ممنوع اعلام کرده و ثانیاً این ممنوعیت او باعث تحریم آن چیز می شود زیرا توانستن و اختیار را صرفاً در محدوده غیر ممنوع از سوی حضرت عیسی (علیه السلام ) معرفی می کند.

بنابر این آن کسی که شریعت را از مسیحیت نفی کرد پولس بود و مسیحیت کنونی، مسیحیت پولسی است نه عیسوی. پولس در کتاب مقدس بارها شریعت را نفی می کند که نمونه های آن در کتاب های غلاطیان وعبرانیان از کتاب های عهد جدید به چشم می خورد. گفتار هایی که پولس در این باره دارد با بیان صریح حضرت عیسی (ع) پیرامون پیروی از تورات تعارض دارد.

منبع : http://basiratjooyan.ir/

 


 

شریعت

کتاب مقدس مسیحیان، سرشار از تناقض و تضاد‌هاست. اگرچه این حرف برای اکثر مسیحیان متعصب قابل‌قبول نیست، اما این واقعیت را هر مسیحی منصفی می‌تواند از لابه‌لای کتاب مقدس خود پیدا کند. یکی از موارد این تناقض و تضاد‌ها مربوط به موضوع شریعت و عمل به آن است. اگر مروری بر کتاب مقدس داشته باشیم، خواهیم دید که پولس که از بزرگان مسیحیت است و آوازه‌ی بلندی در بین مسیحیان دارد، در بخشی از نوشته‌های خود در مورد شریعت چنین می‌گوید: «به آنچه می‌گویم با دقت توجه نمایید: اگر تصور می‌کنید که با ختنه شدن و انجام احکام مذهبی می‌توانید مقبول خدا گردید، در آن صورت مسیح دیگر نمی‌تواند شما را رستگار سازد».[1]
پولس نه‌تنها مردم را از عمل به شریعت بازداشته و انجام امور عبادی، احکام و شریعت را سبب مقبول واقع‌شدن نزد خدا نمی‌دانست، بلکه پا از این امر فراتر نهاده و عامل به شریعت را مورد لعنت خداوند دانسته و دراین‌باره می‌گوید: «همچنین کسانی که می‌خواهند به وسیله اجرای دستورهای شریعت نجات یابند، زیر لعنت خدا قرار دارند».[2] همان‌طور که سند این قول را مشاهده می‌کنید، این آیه‌ای از آیات کتاب مقدس بوده و برای مسیحیان حجت است.
پولس برای اینکه بگوید این قول من‌درآوردی و از جانب خودش نیست، در آیه بعدی سند این عقیده مهم و حیاتی مسیحیت را آورده و بیان می‌کند: «روشن است که هیچ‌کس نمی‌تواند از راه حفظ شریعت و قوانین مذهبی، موردقبول خدا واقع شود. یکی از انبیاء نیز گفته است: فقط کسی نجات می‌یابد که به خدا ایمان داشته باشد».[3] آری بر پایه‌ی همین سند، پولس در بخشی از کتاب مقدس عمل به احکام را مقبول خدا ندانسته و عمل‌کنندگان به احکام و شریعت را ملعون می‌داند. به‌راستی، ای کاش پولس می‌گفت که کدام‌یک از انبیاء الهی چنین حرفی را به زبان آورده است.
در مقابل این عقیده و نظر پولس که فصل الخطاب برای مسیحیان بوده و عمل به آن برای عموم مسیحیان الزامی است، نظر دیگری وجود دارد که درست خلاف این نظر را بیان کرده و عمل به آن هم باید بر مسیحیان الزامی باشد. علاوه بر خود نظر، صاحب‌نظر هم به مراتب رتبه‌ی بالاتری از پولس داشته و نمی‌توان به راحتی از کنار او گذشت. خود مسیح نظری خلاف نظر پولس گفته و در مورد عمل به شریعت چنین فرموده است: «گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات موسی و نوشته‌های سایر انبیاء را منسوخ کنم. من آمده‌ام تا آن‌ها را تکمیل نمایم و به انجام رسانم به‌راستی به شما می‌گویم که از میان احکام تورات، هر آنچه که باید عملی شود، یقیناً همه یک به یک عملی خواهند شد».[4] شاخص‌ترین ویژگی تورات و صحف انبیا، شریعت بوده و مسیح اذعان می‌کند که من برای باطل ساختن شریعت موجود در تورات و صحف انبیاء نیامده‌ام.
حضرت عیسی (علیه السلام) در ادامه آیه فوق، بزرگ شدن در ملکوت آسمان را منحصر در عمل به احکام دانسته و مردم را از ترک عمل به شریعت موجود در تورات و صحف انبیاء، بر حذر داشته و آنان را تهدید می‌کند که اگر به شریعت عمل نکنید، در ملکوت آسمان کمترین شمرده می‌شوید. مسیح در انجیل متی چنین می‌گوید: «پس اگر کسی از کوچک‌ترین حکم آن سرپیچی کند و به دیگران نیز تعلیم دهد که چنین کنند، او در ملکوت آسمان از همه کوچک‌تر خواهد بود؛ اما هر که احکام خدا را اطاعت نماید و دیگران را نیز تشویق به اطاعت کند، در ملکوت آسمان بزرگ خواهد بود».[5]
مسیح نه‌تنها در مقام گفتار خود و مردم را ملزم به پایبندی به احکام و شریعت می‌داند، در مقام عمل نیز بر این گفتار خود جامه عمل می‌پوشاند؛ و درست در همان کتاب مقدسی که عامل به شریعت را ملعون نزد خدا قلمداد می‌کرد، مسیح خود از کسانی است که اهتمام ویژه به عمل به شریعت را از خود نشان می‌دهد. اگر کسی به اناجیل مراجعه کند در انجیل لوقا به‌وضوح خواهد یافت که مسیح هم آداب ختنه را به جا آورده و هم مراسم تطهیر و قربانی را انجام داده‌اند.[6] اگرچه عمل به این شرایع در دوران طفولیت مسیح بوده اما وی در اوج جوانی و بلوغ نیز، پایبند به شریعت بوده و روزه ‌می‌گرفته است؛ «عیسی در آن زمان، برای مدت چهل شبانه‌روز روزه گرفت. پس در آخر بسیار گرسنه شد».[7] بر طبق آنچه در کتاب مقدس آمده علاوه بر روز وی نماز نیز می‌خواند و به هیکل مالیات پرداخت می‌کرد.
در بخشی از کتاب مقدس مسیحیان، پولس می‌گوید به شریعت عمل نکنید و اگر عمل کنید، زیر لعنت خداوند هستید. در بخش دیگر، مسیح می‌گوید به شریعت عمل کنید و اگر نکنید، کمترین افراد در ملکوت آسمان هستید. به‌راستی حرف کدامیک از این دو، فصل الخطاب و حجت برای مسیحیان است؟ پولس بر طبق نظر مسیح، کمترین فرد در ملکوت آسمان است؟ چراکه وی علاوه بر اینکه خود به شریعت عمل نکرد، مردم را نیز از عمل به شریعت، منع می‌کرد. یا اینکه باید پذیرفت بر طبق نظر پولس، مسیح که به شریعت عمل می‌کرد، نزد خداوند ملعون است؟

پی‌نوشت:
[1]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، غلاطیان 5: 2.
[2]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، غلاطیان 3: 10.
[3]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، غلاطیان 3: 11.
[4]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، متی 5: 17-18.
[5]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، متی 5: 19.
[6]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، لوقا 2: 21-23.
[7]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، متی 4: 2.


شیعه شدن

جوان آمریکایی از اراده الهی نسبت به هدایتش به اسلام می‌گوید:

السلام علیکم. اسم من براد ابراهیم (Brad Ibrahim) است. می‌خواهم ماجرای پذیرفتن اسلامم را برای شما بازگو کنم. اولین بار در دانشگاه نسبت به اسلام علاقمند شدم. در دانشگاه مسلمانان زیادی بودند و با آنها رفت و آمد داشتم. من در خانواده مسیحی فرقه لوتری بزرگ شده بودم و به کلیسا می‌رفتم. اما کشیش به گونه‌ای برای ما صحبت می‌کرد که همیشه احساس گناه می‌کردم. وقتی وارد دانشگاه شدم، چندان اعتقادی به دین نداشتم. بعد از حادثه 11 سپتامبر نسبت به اسلام بیشتر علاقمند شدم چون می‌دانستم آنچه رسانه‌ها راجع به اسلام می‌گویند، درست نیست. می‌خواستم خودم راجع به اسلام تحقیق کنم، از این‌رو به اینترنت مراجعه کردم و راجع به عقاید مسلمانان وارد تحقیق شدم. در دانشگاه می‌خواستم مسلمان شوم ولی این کار را به تعویق انداختم تا اینکه به شهر خودم بازگشتم. مدتی را به عنوان داوطلب در یک موسسه خیریه مربوط به کودکان خیابانی کار کردم و بعد از آن یک آگهی راجع به شغل دیدم، مراجعه کردم،‌ مصاحبه دادم و پذیرفته شدم. شغل پیشنهادی در شهر استیون پوینت بود. مردد بودم که بروم یا نروم. خواب عجیبی دیدم که جزئیات آن یادم نیست اما بسیار جالب و فرح بخش بود. صبح که از خواب بیدار شدم، مادرم گفت: باید به شهر استیون پوینت بروی. گفتم: چرا؟ گفت: در خواب دیده‌ام که گفتند باید پسرت به آنجا برود. تعجب کردم و گفتم: اتفاقاً‌ من نیز خوابی شبیه این دیده‌ام. به استیون پوینت رفتم و در آنجا مشغول کار شدم. در آنجا با خانواده مسلمانی آشنا شدم و علاقه من به تحقیق راجع به اسلام دوباره تکرار شد و سرانجام بعد از شش ماه اسلام را پذیرفتم و با خانواده آنها ازدواج کردم. فکر می‌کنم این خوابی که هم خودم دیده‌ بودم و هم مادرم، اراده الهی بود برای هدایت من به سوی اسلام. الحمدلله رب العالمین

 

منبع: پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب


 

مولوی

شعر زیبای مولانا در مدح و ستایش حضرت علی علیه السلام

 

 

  • تا صورت  پیوند  جهان  بود   علی   بود                             تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
  •   
  • آن قاعه گشایی که در  قلعه ی  خیبر                               برکند به یک حمله و بگشود علی بود 
  • آن  گرد  سرافراز  که  اندر  ره  اسلام                               تا کار نشد  راست  نیاسود ، علی  بود 
  • آن  شیر  دلاور   که   برای  طمع  نفس                            بر خوان جهان پنجه  نیالود  علی  بود
  • این کفر نباشد ، سخن کفر نه این است                           تا هست علی باشد و تا بود  علی  بود
  •  
  • شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود                         سلطان  سخا  و  کرم  و جود علی بود
  •  
  • هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس                   هم  صالح  پیغمبر  و  داوود  علی  بود
  • هم موسی وهم عیسی و هم خضر و هم ایوب                  هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود
  •  
  • مسجود ملایک که شد آدم ، ز علی شد                           آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود
  • آن عارف سجّاد ، که خاک درش از قدر                              بر کنگرهی عرش بیفزود علی بود
  • هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن                               هم عابد و هم معبد و معبود ، علی بود
  •  
  • آن لحمک لحمی ، بشنو  تا  که  بدانی                            آن یار که او نفس نبی بود علی بود
  • موسی   و   عصا  و  ید  بیضا  و  نبوت                             در مصر به فرعون که بنمود ، علی بود
  •   
  • چندان که در آفاق نظر  کردم  و  دیدم                               از روی یقین در همه موجود ، علی بود
  • خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود علی بود                   آن نور خدایی  که بر  او  بود  علی  بود
  •  
  • آن  شاه  سرافراز  که  اندر  شب  معراج                           با  احمد  مختار   یکی   بود   علی   بود
  • آن  کاشف  قرآن  که  خدا  در  همه  قرآن                         کردش صفت عصمت و بستود علی بود

 


اسلام , زن , • نظر

 

خروج زن از خانه و اذن شوهر

خروج زنان از منزل و اجازه/اذن شوهر

 

آیت الله ابراهیم امینی می آورد:

در کتاب‌های فقهی و رساله‌های علمیه چنین آمده است که، زن برای خارج شدن از منزل باید از شوهرش اجازه بگیرد و در صورت اجازه ندادن اگر بیرون رود کار حرامی مرتکب می‌شود. بیش‌تر فقها بدین مسئله فتوا می‌دهند و حتی خروج بدون اذن را موجب نشوز زن دانسته‌اند. مستند این حکم، احادیثی است که در این باره وارد شده است، از باب نمونه:

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله زن را نهی کرد که بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود، وفرمود:

هر زنی که بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود، همه فرشتگان آسمان و همه چیزهایی که بر آن‌ها عبور می‌کند او را لعن می‌کنند تا وقتی که به منزلش بازگردد.[1]

مردها بر اساس این نمونه احادیث و با استناد به فتوای فقها، اجازه گرفتن همسر به‌هنگام خروج از منزل را حق مشروع خود می‌دانند و تخلف از آن را تجاوز به حقوق خویش محسوب می‌دارند. ظاهراً اصل این حکم، به طور اجمال قابل انکار نباشد، ولی برخی مردها از این توصیه شرعی و اخلاقی سوء استفاده کرده و به خود اجازه می‌دهند که همسر خود را در خانه زندانی کنند و از حق آزادی محروم سازند. گاهی کار به جایی می‌رسد که به همسرش اجازه نمی‌دهد که به دیدار پدر، مادر، برادر و خواهرش برود، و یا در مجالس دینی و علمی شرکت کند و در صورت تخلف همسر، او را مورد اذیت و آزار قرار می‌دهد و حتی گاهی اوقات او را کتک می‌زند!

البته مردها باید بدین نکته توجه داشته باشند که گرچه بر طبق احادیث مذکور می‌توانند همسر خود را در خروج از منزل نهی کنند، اما این یک حکم، مطلق و عام نیست که در همه حال قابل اجرا باشد. این رفتار در صورتی جایز است که ظلم به همسر نباشد و حال که این قبیل محدودیت‌ها از مصادیق ظلم به شمار می‌آید و ظلم هم حرام است، به‌ویژه ظلم کردن به یک خانم بی‌پناه.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در این باره فرمود:

هر مردی که همسرش را اذیت کند نماز و سایر عبادات و کارهای نیک او مورد قبول واقع نمی‌شود مگر این که رضایت او را جلب کند، گرچه همیشه روزه‌دار و به نماز مشغول باشد، و بندگانی را آزاد و اموالش را در راه خدا انفاق کند، نخستین کسی خواهد بود که وارد دوزخ می‌شود.[2]

آیا این ظلم نیست که بدون عذر شرعی، زن را در خانه محبوس سازید و آزادی را از او سلب نمایید؟

به علاوه، چنان که زن وظیفه دارد در خروج از منزل از شوهر خود اجازه بگیرد، مرد نیز شرعاً وظیفه دارد نسبت به همسرش رفتار نیک و معاشرت به معروف داشته باشد.

قرآن می‌گوید:

با همسرانتان رفتار نیک و معاشرت به معروف داشته باشید.[3]

در احادیث نیز به همین رفتار توصیه شده است. بنابراین مرد حق ندارد به منظور قدرت نمایی و به دل‌خواه خود همسرش را از بیرون رفتن از منزل نهی کند، بلکه زمانی می‌تواند از این حق استفاده کند که نسبت به همسرش بی‌اعتماد باشد و خروج او را موجب مفاسد اخلاقی و اجتماعی یا اختلال در زندگی و پرورش فرزندان یا تضییع حق واجب خود بداند.

در واقع تشریع این حکم بدین منظور بوده که مرد بتواند به وظیفه سنگین سرپرستی خانواده و مراقبت و صیانت از زن و فرزند عمل کند.

بنابراین، اگر مرد نسبت به همسر خود اعتماد دارد، نباید آزادی را از او بگیرد و بدون عذر شرعی و عرفی او را از خروج از منزل نهی کند. به‌ویژه دیدار با پدر و مادر و خویشان نزدیک و یا شرکت در جلسات دینی و علمی و انجام وظایف اجتماعی.

آقای محترم! همسر تو یک انسان است و مانند همه انسان‌ها طالب آزادی است. چرا بدون دلیلِ شرعی او را از حق مشروعش، محروم می‌کنی و آزار می‌دهی؟ چرا صفا و صمیمیت خانواده را برهم می‌زنی و همسرت را نسبت به زندگی دل سرد می‌سازی؟

آیا این سخت‌گیری‌ها، ظلم به همسر نیست؟ آیا از خدا نمی‌ترسی؟ خوب است مرد نسبت به خانواده‌اش رفتاری متعادل داشته باشد، نه آزادی مطلق بدهد به گونه‌ای که کنترل از دستش خارج بشود و هر جا که آن‌ها خواستند بروند حتی در مجالسی که مفاسد اخلاقی به همراه دارد، و نه برای‌شان محدودیت‌های غیر شرعی و عرفی فراهم سازد.


[1]. وسائل الشیعه، ج 20، ص 211
[2]. همان، ص 163
[3]. نساء( 4) آیه 19

 

 

منبع: سایت آیت الله امینی

http://www.ibrahimamini.com/fa/node/285


 

غدیر

واقعه غدیر خم یهودیان و مسیحیان

در تاریخ اسلامی آمده است که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) قبل از اینکه از دنیا برود،‌ حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود معرفی کرد و از مردم خواست تا با آن حضرت بیعت کنند. آیین تعیین وصی در یهودیت و مسیحیت نیز مشابه اسلام است و نشان از این دارد که این سنتی الهی است. در مورد حضرت موسی (علیه السلام) در کتاب مقدس آمده است که آن حضرت از خداوند خواست تا جانشینی بعد از او معین کند تا مردم را هدایت کند. خداوند نیز یوشع بن نون را انتخاب کرد و تمام اختیارات موسی را به او واگذار کرد. موسی نیز دست یوشع را گرفته او را به بنی اسرائیل معرفی کرد: موسی‌ به‌ خداوند عرض‌ کرد: ای‌ خداوند، خدای‌ روح‌های‌ تمامی‌ افراد بشر، پیش‌ از آنکه‌ بمیرم‌ التماس‌ می‌کنم‌ برای‌ قوم‌ اسرائیل‌ رهبر جدیدی‌ تعیین‌ فرمایی‌، مردی‌ که‌ ایشان‌ راهدایت‌ کند و از آنان‌ مراقبت‌ نماید تا قوم‌ خداوند مثل‌ گوسفندان‌ بی‌شبان‌ نباشند. خداوند جواب‌ داد: برو و دست‌ خود را بر یوشع‌ پسر نون‌ که‌ روح‌ من‌ در اوست‌، بگذار. سپس‌ او را نزد العازار کاهن‌ ببر و پیش‌ چشم‌ تمامی‌ قوم‌ اسرائیل‌ او را به‌ رهبری‌ قوم‌ تعیین‌ نما. اختیارات‌ خود را به‌ او بده‌ تا تمام‌ قوم‌ اسرائیل‌ او را اطاعت‌ کنند. او برای‌ دستور گرفتن‌ از من‌ باید پیش‌ العازار کاهن‌ برود. من‌ بوسیله‌ اوریم‌ با العازار سخن‌ خواهم‌ گفت‌ و العازار دستورات‌ مرا به‌ یوشع‌ و قوم‌ اسرائیل‌ ابلاغ‌ خواهد کرد. به‌ این‌ طریق‌ من‌ آنان‌ را هدایت‌ خواهم‌ نمود. پس‌ موسی‌، همانطور که‌ خداوند امر کرده‌ بود عمل‌ نمود و یوشع‌ را پیش‌ العازار کاهن‌ برد. سپس‌ در حضور همه‌ قوم‌ اسرائیل‌، دستهایش‌ را بر سر او گذاشت‌ و طبق‌ فرمان‌ خداوند وی‌ را بعنوان‌ رهبر قوم‌ تعیین‌ نمود[1]. حضرت عیسی (علیه السلام) نیز شمعون را جانشین خود معرفی می‌کند و او را واسطه فیض الهی قرار می‌دهد؛ کسی که ملکوت خدا در اختیار اوست و هر آنچه حکم کند، پذیرفته می‌شود: عیسی فرمود: ای شمعون، تو پطرس ، یعنی "سنگ " هستی ، و من بر روی این صخره ، کلیسای خود را بنا می‌کنم، و قدرتهای جهنم هرگز قادر به نابودی آن نخواهند بود. من کلیدهای ملکوت خدا را در اختیار تو می‌گذارم تا هر دری را بر روی زمین ببندی ، در آسمان بسته شود، و هر دری را بگشایی در آسمان نیز گشوده شود [2].

 پی‌نوشت‌ها: [1]. اعداد 27: 15-23. [2]. انجیل متی 16: 17-19.

 

منبع: پایگاه فرق و ادیان


افزایش جمعیت + روزی

زمینه ایجاد

حکایت مرد کوته نظر و زن عالی همت

 

یکی طفل دندان برآورده بود

پدر سر به فکرت فرو برده بود

که من نان و برگ از کجا آرمش؟

مروت نباشد که بگذارمش

چو بیچاره گفت این سخن، پیش جفت

نگر تا زن او را چه مردانه گفت:

مخور هول ابلیس تا جان دهد

همان کس که دندان دهد نان دهد

تواناست آخر خداوند روز

که روزی رساند، تو چندین مسوز

نگارنده? کودک اندر شکم

نویسنده عمر و روزی است هم

خداوندگاری که عبدی خرید

بدارد، فکیف آن که عبد آفرید

تو را نیست این تکیه بر کردگار

که مملوک را بر خداوندگار

شنیدی که در روزگار قدیم

شدی سنگ در دست ابدال سیم

نپنداری این قول معقول نیست

چو راضی شدی سیم و سنگت یکی است

چو طفل اندرون دارد از حرص پاک

چه مشتی زرش پیش همت چه خاک

خبر ده به درویش سلطان پرست

که سلطان ز درویش مسکین ترست

گدا را کند یک درم سیم سیر

فریدون به ملک عجم نیم سیر

نگهبانی ملک و دولت بلاست

گدا پادشاه است و نامش گداست

گدایی که بر خاطرش بند نیست

به از پادشاهی که خرسند نیست

بخسبند خوش روستایی و جفت

به ذوقی که سلطان در ایوان نخفت

اگر پادشاه است و گر پینه دوز

چو خفتند گردد شب هر دو روز

چو سیلاب خواب آمد و مرد برد

چه بر تخت سلطان، چه بر دشت کرد

چو بینی توانگر سر از کبر مست

برو شکر یزدان کن ای تنگدست

نداری بحمدالله آن دسترس

که برخیزد از دستت آزار کس

پیامها

1. روزی هر کسی را خداوند ضامن است.

2. نباید غم روزی فرزندان را خورد.

3. خدای که برای راحت‌تر غذا خوردن بچه به او دندان می‌دهد، حتماً فکر روزی او را نیز کرده است.

این ضرب‌المثل در موارد ذیل به کار می‌رود:

1. در توجه و تنبّه دادن به روزی‌رسانی خداوند.

2. بزرگ‌ترها به کوچک‌ترها هنگام غصه خوردن از آمدن فرزند یا اختیار زن می‌گویند.(2)

توضیح مهم

البته باید توجه داشت که روزی رسانی خداوند، به این صورت نیست که فرد بنشیند و هیچ حرکتی نکند و خداوند روزی اش را بدهد زیرا همان گونه که معروف است: از تو حرکت از خدا برکت. یعنی فرد باید تلاش کند و بعد روزی را جذب کند. وقتی فرزندان انسان افزایش می یابند باید بیشتر تلاش کرد. درست مثل قضیه توکل بر خدا و بستن زانوی شتر است که روزی فردی شترش را نبست و گفت بر خدا توکل می کنم و خداوند نمی گذارد شترم حرکت کند و برود و گم شود رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: با توکل زانوی اشتر ببند؛ یعنی انسان هم باید توکل داشته باشد و هم باید اموالش را مراقبت کند. 

ضرب المثل های هم مضمون

ـ برای کلّه ماهی‌‌خور، کله ماهی پیدا می‌شود.
ـ بی‌مگس هرگز نماند عنکبوت.
ـ تا حیاتی هست ما را، روزی ما می‌رسد.
ـ جان بی نان به کس نداد خدای.
ـ خدا، دهن باز را بی‌روزی نمی‌گذارد.
ـ خدا، روز‌ی‌رسان است.
ـ نیم نانی می‌رسد تا نیم جانی در تن است.
ـ الرِّزقُ عَلَی اللهِ.(3)

اشعار هم مضمون

گفت از ضعف توکل باشد آن * ور نه بدهد نان، کسی کو داد جان جمله را رزّاق روزی می‌دهد * قسمت هر کس به پیشش می‌نهد (مولوی)
مور را روزی از سلیمان نیست * که ز روزی‌دهِ سلیمان است. (خاقانی)(4)

ریشه های قرآنی حدیثی

«وَ ما مِنْ دابَّةٍ فِی الاَرْضِ اِلاَّ عَلَی اللهِ رِزْقها؛ هیچ جنبده‌ای در روی زمین نیست مگر اینکه روزی‌اش بر عهده خداست». (هود: 6)
امام علی(علیه السلام): «عِیالُهُ الخَلائِقُ، ضَمِنَ اَرْزاقَهُمْ، وَ قَدَّرَ اَقْواتَهُم؛ همه مخلوقات، جیره‌خوار خدایند، او روزی آنان را ضمانت کرده و خوراکشان را مقدّر ساخته است».(5)
امام علی(علیه السلام): «لِکُلِّ ذی رَمَقٍ قُوتٌ؛ هر جانداری، روزی خود را دارد».(6)

لغات

فکرت: فکر.
برگ: اسباب و توشه.
آرمش: بیاورم.
ابلیس: شیطان.
کو: که او.
رزاق: روزی‌رسان.
مور: مورچه.
جفت: همسر.
روزی‌ده: روزی‌رسان.

پی‌نوشت‌ها:

1. حسن ذوالفقاری، داستان‌های امثال، تهران، مازیار، چ 2، 1385، ص 860.
2. جعفر شهری، قند و نمک، تهران، معین، چ 4، 1381، ص 609.
3. غلامرضا حیدری ابهری، حکمت‌نامه پارسیان، قم، نشر جمال، چ 1، 1385، ص 366.
4. همان.
5. سید رضی، نهج‌البلاغه، ترجمه: کاظم محمدی و محمد دشتی، قم، انتشارات امام علی(علیه السلام)، چ 2، 1396 هـ.ق، خطبه 91.
6. امالی صدوق، بیروت، مؤسسه اعلمی، چ 5، 1400 هـ.ق، ص 264.

منبع مقاله : 
مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما


 مفاسد دز کلیسا در قرون وسطی

عملکرد کلیسای کاتولیک و دستگاه پاپی در قرون وسطی

فساد کلیسا

معروف است که عملکرد کلیسای کاتولیک و دستگاه پاپی در قرون وسطی برگ بسیار سیاهی در تاریخ مسیحیت است. امروزه کمتر کسی از مسیحیان فرهیخته، اعمال کلیسای این دوره را تأیید می کند و شاید هیچ کس چنین کاری نکند. این دوره از کلیسای غرب به گونه ای بود که بسیاری از محققان همه گرایش های غیر دینی و ضد دینی دوره های بعد را عکس العملی نسبت به آن می دانند. ویل دورانت فساد کلیسای قرون وسطی را طی چند فقره بیان می کند :

 

فساد مالی

کلیسا به صورت های مختلف اموال، زمین ها و املاک گسترده ای به دست آورد و این اموال فراوان و نیز طریقه کسب آن باعث فساد لجام گسیخته دربار پاپ، کلیسا و کارگزاران آن شد. خدام کلیسا چون به امور دنیوی آلوده گشتند، اغلب مانند عمال حکومت های معاصر، پست و پولکی شدند. فساد در نهاد آدمی و سنن زمانه بود. دادگاههای کشوری در برابر فریبایی پول، به نحو رسوایی انگیزی، رام می شدند؛ و انتخاب شدن هیچ پاپی، از لحاظ دادن رشوه به پای انتخاب شدن شارل پنجمبه امپراطوری نمی رسید. صرف نظر از این یک مورد خارجی، بزرگترین رشوه ها در دادگاه رم پرداخت می شد. برای اموری که در دستگاه اداری دربار پاپها رم پرداخت می شد. برای اموری که در دستگاه ادرای دربار پاپها انجام می شد حق الزحمه های مناسبی تعیین شده بود؛ اما حرص و مال اندوزی کارمندان، آن را تا بیست برابر مقدار شرعی و قانونیش بالا برد. هر حرامی را می شد حلال کرد و از هر جرم، و حتی گناهی، می شد برائت حاصل کرد، به شرط آنکه انگیزه کافی ارائه می شد.

انئاسیلویو، پیش از آنکه به مسند پاپی نشیند، نوشت: «در رم همه چیز فروختنی بود و هیچ چیز بدون پول نمی شد به دست آورد.» یک نسل بعد، راهب ساوونارولا، با اهانتی اغراق آمیز، کلیسای رم را «فاحشه» ای خواند که الطاف خویش را به پول می فروشد. بعد از یک نسل دیگر، اراسموس خاطر نشان کرد: «بی شرمی دربار پاپ به اوج خود رسیده است.»لودویک فون پاستور می نویسد: «فساد عمیقی بر تمام کارکنان دستگاه پاپی حکمفرما بود.. مقدار غیر متعارف انعام ها و رشوه هایی که مطالبه می شد از اندازه بیرون بود. به علاوه مأموران از هر جانب به تحریف و حتی جعل اسناد می پرداختند. از این روی شگفت نیست اگر از تمام نقاط دنیای مسیحیت فریاد اعتراض نسبت به فساد و رشوه ستانی کارمندان دستگاه پاپی به آسمان بلند است.» در کلیسای قرن پانزدهم جایی برای تجلی سجیه و فضیلت فقر نبود. از مبلغ ناقابلی که برای احراز به مقام کشیشی پرداخت می شد، تا پول های هنگفتی که کاردینال ها برای ترفیع خود می دادند، هر کاردینال انتصابی تقریبا مستلزم «چرب کردن سبیل» روسای مافوق بود.

یکی از راههای پول اندوزی پاپ ها عبارت بود از فروش ادارات وابسته به کلیسا، یا نصب اشخاصی به مقامات کلیسایی و حتی کاردینالی که حاضر بودند کمک اساسی به هزینه کلیسا بکنند. آلکساندر ششم 80 اداره جدید تأسیس کرد و از هر یک از اشخاصی که بر رأس آن ادارات منصوب کرد، 760 دوکات (19000 دلار) دریافت داشت. یولیوس دوم «کالج» یا دفتر خانه ای که 101 دبیر داشت ایجاد کرد و روی هم رفته از فروش مناصب آن 74000 دوکات استفاده برد. لئوس دهم 60 تن را به مقام پرده داری و 141 تن را به مباشرت دربار پاپی برگزید و 202000 دوکات از آنان دریافت داشت. مواجبی که به این مأموران پرداخته می شد، از نظر گیرنده و دهنده، به مثابه پیش پرداخت سالیانه یک قرار داد بود؛ به نظر لوتر، فاسد ترین نوع خرید و فروش مقامات کلیسایی همین بود.

فساد اخلاقی روحانیون

شدیدتر از اتهام «چند منصبی» اتهام فساد اخلاق فردی روحانیون بود. اسقف تورچلو گفته است (1458): «اخلاق روحانیون فاسد است، آنها برای عموم مایه دردسر و دل آزاری شده اند.» از چهار فرقه رهبانی که در اواخر قرن سیزدهم تأسیس یافته بودند، یعنی فرقه های «فرانسیسیان»، «دومینیکیان» «کرملیان»، و «آوگوستینوسیان»، غیر از فرقه آخری، بقیه به نحو شرم انگیزی از تقوا و پرهیزگاری دست کشیده بودند. نظامات و قوانین رهبانی، که در تب دینداری و شور مومنان قدیم وضع شده بود، اینک بر طبیعت آدمی، که هر روز بیشتر خود را از زیر بار ترس و وحشت قوای فوق طبیعی بیرون می کشید، بیش از حد گران می آمد. هزاران تن از راهبان و فرایارهای مسیحی که ثروت اشتراکیشان آنها را از رنج کار بدنی آسوده ساخته بود، خدمات مذهبی را به غفلت سپردند، از چهار دیواری دیرهایشان قدم بیرون نهادند، به ولگردی پرداختند، در میخانه ها به باده نوشی نشستند، و به دنبال عشق ورزی سرگردان دیارها شدند. راهبی از فرقه دومینیکیان، موسوم بهجان برومیار، درباره فرایارهای هم مسلکش چنین می گوید: «آنان که بایستی بینوایان و فقرا را پدر باشند... بر غذاهای لذیذ حریص شده اند و از خواب نوشین تلذذ می جویند... عده بسیار معدودی، با منت فراوان، در سر نماز صبحگاهی و یا مراسم قداس حاضر می شوند... همه شان در شکمبارگی و باده خواری (اگر نگوییم در ناپاکی) غرق شده اند. از این روی، اکنون مجامع راهبان را فاحشه خانه مردمان هرزه و محل بازیگران می نامند.»

یک قرن بعد از او، اراسموس این اتهام را تکرار کرد: «بسیاری از صومعه های مردانه و زنانه تفاوت چندانی با فاحشه خانه های عمومی ندارند.» همین نویسنده از یک تاریخ نویس کاتولیک چنین نقل می کند: «وقتی که بالاترین طبقه روحانیت در چنان وضعی باشد، جای شگفتی نیست که همه گونه بی نظمی و شرارت و گنهکاری در میان راهبان و کشیشان آزاد تداول عام یابد. نمک زمین طعم خود را از دست داده بود... اما اگر کسی تصور کند که فساد و انحطاط روحانیت در رم بیش از جاهای دیگر بود، به خطا رفته است؛ زیرا مدارک و شواهد مستند نشان می دهند که در تمام شهرهای شبه جزیره ایتالیافساد و هرزگی گریبانگیر کشیشان بوده است...» از این روی، تعجب آور نیست که نویسندگان معاصر، با تحسر و تأسف، از انحطاط روحانیت یاد می کنند و می گویند که روحانیت در همه جا نفوذ و اعتبار خود را از دست داده است، و در بسیاری از نقاط کسی برای کشیشان کمترین ارزشی قایل نیست.

فروش آمرزش نامه

ویل دورانت همچنان از تاریخ نویس کاتولیک نقل می کند: «تقریبا تمام نادرستی ها و سوء تعبیرهای مربوط به آمرزشنامه ها از اینجا سرچشمه می گرفت که مومنان، پس از آنکه به عادت همیشگی به گناه خویش اعتراف می کردند و به کفاره و حدی که برایشان تعیین می شد به عنوان یگانه وسیله موثق آمرزش گردن می نهادند، اغلب می دیدند که از آنها درخواست می شود تا به نسبت وسع خویش اعانه ای نقدی هم بپردازند. این اعانات نقدی، که برای کارهای خیر پرداخت می شد و فقط جنبه فرعی داشت، در بعضی موارد، شرط عمده بخشایش شد.... چه بسیار که به جای نیکی و پاکی روح، نیاز پولی هدف یگانه بخشودگی شد... با آنکه در عبارت بندی توقیعات پاپی از اعتقاد و نظریه کلیسا تجاوز نمی شد، و اعتراف و توبه و طلب آمرزش و پرداختن به کارهای عام المنفعه کماکان شرط اساسی آمرزش به شمار می رفت، جنبه مالی موضوع کاملا روشن بود، و ضرورت تقدیم داشتن اعانات نقدی، به بی شرمانه ترین وجهی، در سر لوحه کار قرار داده شده بود. به تدریج آمرزشنامه ها صورت زد و بندهای مالی به خود گرفت و به بروز کشمکش میان کلیسا و قدرت های کشوری، که همیشه برای خود سهمی از این کار می خواستند، انجامید.»

تفتیش عقاید و مجازات و شکنجه مخالفان

بعد از 1227، گرگوریوس و جانشینانش شمار دم افزونی از «بازپرسان» مخصوص را به اطراف و اکناف گسیل داشتند تا به تعقیب بدعتگذاران مشغول باشند. گرگوریوس برای این امر خطیر اعزام افراد فرقه های جدید فقرای مسیحی را مرجح می شمرد. این رجحان تا حدی معلول زندگی بی پیرایه و اخلاص این جماعت بود که افتضاحات دنیاداری و تجمل پرستی کشیشان را خنثی می کرد و تا حدی معلول عدم اعتمادی بود که پاپ به اسقفان داشت؛ با این همه هیچ بازپرسی نمی توانست یک بدعتگذار را بدون جلب رضایت و صواب دید اسقفان محکوم به مجازاتی شدید بکند. عده راهبانان فرقه دومینیکیان که به این کار گماشته شده بودند آن قدر زیاد بود که عوام به شوخی، با تحریف نامشان، آنها را Dominicanes (سگان شکاری خدا) می خواندند.

اکثر آنها در اخلاقیات بسیار سختگیر بودند لکن تعداد کمی از آنان از فضیلت ترحم بهره ای داشتند. این جماعت خود را قضاتی نمی دانستند که کارشان در عین بی طرفی بخش و تفکیک ادله و براهین باشد، بلکه خود را مبارزاتی در تعقیب دشمنان مسیح می شمردند. برخی از آنها، مانند برنارگی (بناردوس گویدونیس)، افرادی محتاط و تابع اوامر وجدان، و بعضی دیگر مردمان خونخواری بودند که از آزار همنوعان خویش لذت می بردند، مانند «روبر دومینیکن» یکی از بدعتگذران فرقه پاتارینها، که توبه کرده و به مذهب کاتولیک گرویده بود. وی به سال 1239 در عرض یک روز حکم سوزانیدن 180 نفر زندانی را، از جمله اسقفی که به عقیده او آزادی زیاده از حدی برای بدعتگذاران قایل شده بود، صادر کرد. سرانجام گرگوریوس روبررا از مقامش عزل و تمام عمر زندانی کرد.

همین نویسنده می گوید: «غرض اصلی و حوزه عمل دستگاه تفتیش افکار به خوبی از خلال سطور فرمانی که از جانبنیکولاس سوم در 1280 صادر شد، هویداست: بدین وسیله، ما عموم بدعتگذاران کاتارها، پاتارینها، فقرای لیون... و امثالهم را، به مراسم و عنوان نامیده شوند، تکفیر و لعنت می کنیم. هنگامی که اینگونه افراد از طرف کلیسا محکوم شوند، باید آنها را به قاضی حکومتی بسپارند... اگر کسی بعد از بازداشت توبه کند و خواستار مجازات کفاره شود، باید او را مادام العمر زندانی سازند... کلیه افرادی که به مردمان بدعتگذار پناه دهند، یا از آنها دفاع یا به آنها کمک کنند، باید به عنوان بدعتگذار تکفیر و لعنت شوند. هر کس به مدت یک سال و یک روز در حالت تکفیر و لعنت باشد باید تبعید شود... کسانی که مظنون به بدعتگذاری هستند، چنانچه نتوانند بیگناهی خود را ثابت کنند، تکفیر و لعنت خواهند شد.

اگر طوق تکفیر و لعنت به مدت یک سال بر گردن آنها بماند، بدعتگذار تلقی می شوند و به مجازات مقرر خواهند رسید. این قبیل افراد را هیچ گونه حق فرجام خواهی نخواهد بود... هر کس ایشان را طبق شعایر مسیحی اجازه کفن و دفن دهد، محکوم به حکم تکفیر خواهد شد، تا آنکه به خوبی رضایت خاطر کلیسا را جلب کند. چنین کسی مورد بخشایش قرار نخواهد گرفت، مگر آنکه با دست خویش اجساد به گور سپرده آن مردگان را از زیر خاک بیرون آورد و به دور افکند... ما عموم افراد غیر روحانی را از بحث درباره مسائل مربوط به آیین کاتولیک باز می داریم؛ و اگر کسی از این فران تخلف ورزد، او را تکفیر خواهیم کرد. هر کس از وجود بدعتگذاران یا اشخاصی که در خفا محافلی تشکیل می دهند، یا کسانی که از همه جهات پیرو اصول و عقاید صحیح آیین کاتولیک نیستند، آگهی داشته باشد باید این مطالب را نزد کشیشی که برای اقرار به گناهان به خدمتش می رود یا نزد کس دیگری فاش سازد، تا به اطلاع اسقف یا بازپرس روحانی برسانند. اگر شخصی از انجام این تکلیف سرپیچی کند، تکفیر خواهد شد بدعتگذاران و کلیه افرادی که آنها را پناه می دهند، حمایت می کنند، یا مدد می رسانند، و همگی کودکان آنها تا دو نسل، حق تصدی مقامات کلیسایی را نخواهند داشت... ما بدین وسیله کلیه این قبیل افراد را برای همیشه از عوایدشان محروم می سازیم.»

 

 

 منـابـع

 عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- مسیحیت- انتشارات آیت عشق- صفحه 182- 191

 ویل دورانت- تاریخ تمدن- ترجمه ابوالقاسم طاهری- جلد 4 (عصر ایمان) صفحه 1048 و جلد 6 (اصلاح دینی) صفحه 20-30- مترجمان فریدون بدره ای و ...

 

 

 


اشعار کودکانه

شعر کربلا

دویدم و دویدم

به کربلا رسیدم

کنار نهر آبی

لبهای تشنه دیدم

***

یه باغبون خسته

با یک دل شکسته

کنار نهر، پُر آب

زانو زده نشسته

***

کوچولوی شش ماهه

اگه طاقت بیاره

عموجونش تو راهه

رفته که آب بیاره

***

کنار یک خرابه

یه دختر سه ساله

خواب باباشو دیده

اشک میریزه میناله

***

امام مظلوم من

کاشکی کنارت بودم

وقتی که تنها موندی

 

رفیق راهت بودم