سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هزاران سؤال

93717
خاطره , سیاسی , • نظر

می گفت خوش به حال سپاهیا

گفتم چرا؟

گفت : چون مرتب چکاب میشن اونم مجانی

ما اگر حالمون بد باشه نمی فهمیم تا درد در وجودمون ریشه کنه

بعد متوجه میشیم که دیگه کار از کار گذشته

گفتم: غصه این چیزا رو نخور. از رفسنجانی که بالاتر نیستن

هم ثروت داشت هم بهترین دکترا باهاش رفیق بودن

هم اراده می کرد هر کشوری میخواست میتونست 

برای درمان بره

اما امان از اجل! هیچکدوم از اینا به کارش نیامد.

پس بی خیال

توکلت به خود خدا باشه

غصه داشته های مردمو نخور

از مرگ هم نترس مرگ برای امثال ماها نعمته از سختی زندگی رها میشیم

 

 


خاطره , کتاب , • نظر

می‌خواست به فروشنده بگوید که فلان کتاب را می‌خواهد

اسم کتاب «مجاری ادرار» بود.

به جای اینکه بگوید کتاب آقای تبریزیان درباره مجاری ادرار را می‌خواهم، گفت: ببخشید مجاری ادرار آقای تبریزیان را می‌خواهم.

فروشنده، خنده‌اش گرفت و گفت:

بفرمایید: این هم مجاری ادرار آقای تبریزیان.


خاطره , • نظر

سید روحانی عربی، داخل  یک کتابفروشی شد. یک کتاب را می دید و قیمتش را می پرسید، بعد یک شکلات را از بین شکلاتها بر می داشت و باز می کرد و در دهان می گذاشت و ملچ و ملوچ کنان، شکلات را می خورد، دوباره به کتاب ها نگاه می کرد و قیمت یک کتاب دیگر را می ‏پرسید. دوباره یک شکلات دیگر بر می‏ داشت و .... باز هم ادامه می داد، ده بار این کار را کرد تا اینکه فروشنده، خسته شد و ظرف شکلات را زیر میز گذاشت، طوری که حواس مشتری نبود. ناگهان مشتری برگشت که شکلات دیگری را بردارد که دید ظرف شکلات نیست. با پررویی پرسید، شکلاتها کو؟ فروشنده گفت: شکلات ما کو (شکلات نیست). 


خاطره , • نظر

پسرک کلاس دوم است. شب خسته بودیم و خوابمان برد. انگار او بیدار بود. صبح که پاشدم دیدم با لباس مدرسه خوابیده. کیفش را هم آماده کرده و پشت در گذاشته. گفتیم احتمالا فکر کرده صبحی است. بهش گفتم فکر کردی صبحی هستی؟ گفت نه. گفتم پس چرا با لباس مدرسه خوابیدی؟ گفت ظهری هستم ولی خواستم برای مدرسه آماده آماده باشم.

خیلی خنده‌دار


کتابچه زیارت عاشورا دستم بود

گفتم این کتابی است که فقط در راه خدا استفاده می شود

گفت: اتفاقا در راه فسق و فجور هم می شود استفاده کرد

گفتم: نه آقا. هر جور حساب کنی نمیشه برای فسق و فجور ازش استفاده کرد.

گفت: من دیدم که هزارتا از اینا را می خرند می برند برای قمه زنها. اولش زیارت عاشورا می خوانند بعد قمه می زنند و بعد هم عکسشو میذارن تو نت.

گفتم: عجب! این را دیگر حساب نکرده بودم.


خاطره , • نظر

عصر 13 به در مامانم پرسید کتابات و آماده کردی واسه فردا؟ پرسیدم مگه مدرسه تموم نشده؟!?? آخه همه رو ریخته بودم دور?? فرداش دوباره رفتیم کتابای اول دبستان خریدیم


خاطره , • نظر

- چی میخواهی؟

: یه کتاب درباره عسل درمانی.

- برای چی؟

: برای تحقیق دخترم. معلمش بهش تحقیق داده.

- برو کافی نت، دو تومن بده بهت تحویل میده

: کافی نت برم دو صفحه مطلب بهم میده؛ ولی کتاب بخرم بعدا هم میتونم ازش استفاده کنم بچه هم میتونه بعدا مطالب بیشتری بخونه. هر بار تحقیق دادن، اومدیم یه مقداری کتاب خریدیم.