سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هزاران سؤال

93717
مستبصر , • نظر

 

مسئول روابط عمومی آستان قدس رضوی گفت: یک شهروند مسیحی فرانسه به نام «میشل گوژو» در حرم مطهر رضوی به دین اسلام مشرف شد. «حسین یوسفی» افزود: این تازه

مسلمان که 60 سال دارد مدیر بین المللی یکی از شرکت های تجاری فرانسه است که پس از تشرف به حرم مطهر رضوی مصمم شد مسلمان شیعی شود. وی بیان کرد: این مرد

فرانسوی در آیینی از سوی اداره امور زائران غیرایرانی آستان قدس رضوی برگزار و پس از به زبان آوردن شهادتین مسلمان شد. مسوول روابط عمومی آستان قدس رضوی اظهار کرد: گوژو که

به واسطه نوع شغل خود بارها به کشورهای خاورمیانه از جمله ایران سفر کرده، علت گرایش اش به دین اسلام را کامل یافتن این دین از طریق مطالعات گسترده اش و ارتباط گیری مطلوب با

مسلمانان عنوان کرد. یوسفی گفت: از ابتدای امسال تاکنون 10 زائر غیرایرانی در حرم مطهر رضوی به دین مبین اسلام مشرف شدند که به هر یک از آنان از سوی مدیریت امور زائران غیر

ایرانی آستان قدس رضوی یک جلد قرآن کریم، تندیس سنگ مضجع حضرت امام رضا (ع)، کتاب هایی درباره اصول اعتقادی اسلام و مذهب شیعه و بسته های فرهنگی و متبرک اهدا شده است.

 


http://shiayan.ir برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی شیعیان


مستبصر , • نظر

مسلمان شد

به گزارش 598 به نقل از خبرنگار گروه "رسانه‌های دیگر" خبرگزاری تسنیم، «دیانا ترانکو» در خانواده‌ای مسیحی در ایالت تگزاس به دنیا آمد. وی به کار تبلیغ دین مسیحیت در کلیسا مشغول بوده است که ناگهان با دین اسلام آشنا می‌شود و پس از مطالعه و تحقیق در سن بیست سالگی اسلام را به‌عنوان دین خود برمی‌گزیند. او در آمریکا فوق لیسانس ارتباطات می‌خوانده که با اوج‌گیری انقلاب اسلامی در ایران، آمریکا را به قصد اروپا ترک می‌کند و پس از آن برای ادامه مطالعاتش درباره اسلام راهی ایران می‌شود و در شهر قم زندگی خود را آغاز می‌کند و سپس برای ادامه تحصیلات و تحقیقات راهی تهران می‌شود. امروز نام او «هاجر حسینی» است. مسیحی مسلمان شده‌ای که می‌گوید در مسیر تحقیقات خود، با شخصیت امام حسین علیه السّلام آشنا می‌شود و به‌گفته خودش این نقطه اوج تحولات فکری و روحی او بوده است.

وی درباره خودش می‌گوید: من در یک خانواده کاتولیک به دنیا آمدم، خانواده‌ای که برای اصول دینی اهمیت فراوانی قائل بود. همیشه دغدغه آشنایی با ادیان مختلف را در سر داشتم و دنبال حقیقت معنویت بودم. در سن هجده سالگی تصمیم گرفتم از آمریکا به اروپا سفر کنم تا در اروپا خواسته‌هایم را دنبال نمایم. اما در آن سفر متوجه شدم که تفاوتی بین آمریکا و اروپا وجود ندارد و همه غرق در مادیات هستند. زمان حضورم در اروپا مصادف با انقلاب اسلامی در ایران بود. آن زمان تازه با اسلام آشنا شده بودم اما زمینه تحقیقات جدی‌تر و عمیق‌تری را پیدا نمی‌کردم.

خانم حسینی می‌افزاید: همان زمان انقلاب ایران باعث شده بود تا پیروان مسیحیان و به‌خصوص پاپ در گفت‌وگو با مسلمانان و به‌خصوص آیت‌الله خمینی باشند. در اروپا پاپ چند جلسه توجیهی را با چند تن از شیعیان ایرانی ترتیب داد. به‌لطف خدا من هم در آن جلسات شرکت کردم. از پیامبر اسلام و راه او و راه پیامبران گذشته و اصول دینی به‌شکل مقایسه‌ای در اسلام و مسیحیت بحثها را ادامه دادیم و حتی بحث ما به موضوع انقلاب ایران هم رسید. یادم هست آنجا مطرح شد که امام خمینی در ایران یک انقلاب مسلحانه نکرده بلکه این انقلاب از درون آدمها و مردم شروع شده و ادامه پیدا کرده است.

او در پاسخ به مسیر تحقیقش و رویارویی با موضوع امام حسین می‌گوید: من در ایران سعی کردم در خیلی از مراسم مذهبی شرکت کنم و به‌طور جدی خودم را با هر مراسمی که برای امام حسین بود آشنا کردم. کنار این مراسم آنچه برای من خیلی مهم بود، شناخت شخصیتی از امام حسین بود که نقش جهانی دارد. حرکت و اراده امام حسین برای احیای حقیقت بود. او همه‌چیز را فدا کرد تا اصل دین و حقیقت انسانیت بماند. در این موضوع ابعاد فکری و عقلی عجیبی نهفته است. مهمترین دلیل مسلمان شدن من هم همین بود. الگوها و راههایی که در اسلام وجود دارد در مسیحیت نیست. مسیحیان معتقدند که مسیح، پسر خدا، آمد و برای بخشوده شدن گناهان آنها کشته شد. موضوعاتی که در مسیحیت حل نشده است اسلام آنها را حل کرده است.

دیانای دیروز و هاجر امروز به‌عنوان یک مسیحی‌ای که شیعه امام حسین علیه السّلام شده است درباره احساسش از سید الشهدا می‌گوید: راستش نمی‌توانم به این سؤال پاسخ بدهم، آیا شما می‌توانید اوج حقیقت را تعریف کنید؟ امام حسین (علیه السّلام) اوج حقیقت است.

منبع: خبر آن‌لاین


مستبصر , • نظر

 

مسلمان شد

سیلیتا» که پیش از این مسیحی بوده و با یک ایرانی مسلمان به نام «حسین علاسوندی» ازدواج کرد، همزمان با شب اربعین حسینی، مسلمان و شیعه شد.


به گزارش برازجان نیوز، همزمان با فرارسیدن اربعین حسینی، یک بانوی اوکراینی با حضور در دفتر امام جمعه خارک، به دین اسلام مشرف شد.

«سیلیتا» که پیش از این مسیحی بوده و با یک ایرانی مسلمان به نام «حسین علاسوندی» ازدواج کرد، همزمان با شب اربعین حسینی، مسلمان و شیعه شد.

وی که پس از گرویدن به دین مقدس اسلام، نام «آیناز» را برای خود برگزید، در پاسخ به سئوالی مبنی بر نحوه مسلمان شدنش گفت: پس از ازدواج با همسرم، وی به من یک قرآن و یک نهج البلاغه به زبان روسی هدیه داد، پس از مطالعه کتاب قرآن و تحقیق در مورد آن، نسبت به این دین علاقمند شده و با آگاهی کامل مسلمان شدم.


شیعه شدن

جوان آمریکایی از اراده الهی نسبت به هدایتش به اسلام می‌گوید:

السلام علیکم. اسم من براد ابراهیم (Brad Ibrahim) است. می‌خواهم ماجرای پذیرفتن اسلامم را برای شما بازگو کنم. اولین بار در دانشگاه نسبت به اسلام علاقمند شدم. در دانشگاه مسلمانان زیادی بودند و با آنها رفت و آمد داشتم. من در خانواده مسیحی فرقه لوتری بزرگ شده بودم و به کلیسا می‌رفتم. اما کشیش به گونه‌ای برای ما صحبت می‌کرد که همیشه احساس گناه می‌کردم. وقتی وارد دانشگاه شدم، چندان اعتقادی به دین نداشتم. بعد از حادثه 11 سپتامبر نسبت به اسلام بیشتر علاقمند شدم چون می‌دانستم آنچه رسانه‌ها راجع به اسلام می‌گویند، درست نیست. می‌خواستم خودم راجع به اسلام تحقیق کنم، از این‌رو به اینترنت مراجعه کردم و راجع به عقاید مسلمانان وارد تحقیق شدم. در دانشگاه می‌خواستم مسلمان شوم ولی این کار را به تعویق انداختم تا اینکه به شهر خودم بازگشتم. مدتی را به عنوان داوطلب در یک موسسه خیریه مربوط به کودکان خیابانی کار کردم و بعد از آن یک آگهی راجع به شغل دیدم، مراجعه کردم،‌ مصاحبه دادم و پذیرفته شدم. شغل پیشنهادی در شهر استیون پوینت بود. مردد بودم که بروم یا نروم. خواب عجیبی دیدم که جزئیات آن یادم نیست اما بسیار جالب و فرح بخش بود. صبح که از خواب بیدار شدم، مادرم گفت: باید به شهر استیون پوینت بروی. گفتم: چرا؟ گفت: در خواب دیده‌ام که گفتند باید پسرت به آنجا برود. تعجب کردم و گفتم: اتفاقاً‌ من نیز خوابی شبیه این دیده‌ام. به استیون پوینت رفتم و در آنجا مشغول کار شدم. در آنجا با خانواده مسلمانی آشنا شدم و علاقه من به تحقیق راجع به اسلام دوباره تکرار شد و سرانجام بعد از شش ماه اسلام را پذیرفتم و با خانواده آنها ازدواج کردم. فکر می‌کنم این خوابی که هم خودم دیده‌ بودم و هم مادرم، اراده الهی بود برای هدایت من به سوی اسلام. الحمدلله رب العالمین

 

منبع: پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب


مستبصر , • نظر
مستبصر
در مدارس مسیحی که شرکت می‌کردم همیشه سوالاتی داشتم که به آنها پاسخ قانع کننده داده نمی‌شد. چرا کشیش‌ها نباید ازدواج کنند؟ چگونه عیسی می‌تواند پسر خدا باشد؟‌ و من همیشه او را پیامبر خدا می‌دانستم. وقتی که دیدم اسلام می‌گوید که حضرت عیسی، پیامبر خدا بوده است، خوشحال شدم و گفتم اسلام حقیقت را می‌گوید.
به گزارش ادیان نیوز، زهرا نیما، از نحوه تشرفش به تشیع می‌گوید: «اسم من زهرا است و اهل یکی از مناطق کانادا (Whitefish River First Nation) هستم. زهرا به معنای گل است. فاطمه زهرا اسم دختر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) است. من با 4 خواهر و یک برادر بزرگ شدم. تا هفت سالگی در محل سکونتم بودم اما بعد از آن به جای دیگری منتقل شدم و آخر هفته‌ها برای دیدن پدر بزرگ و مادر بزرگم به وطنم برمی‌گشتم. من مسیحی بودم و به مدرسه کاتولیک‌ها می‌رفتم. کریسمس را جشن می‌گرفتم و خانه را تمیز می‌کردم و منتظر ظهور عیسی مسیح بودم. مجبور بودم با پدربزرگم به کلیسا بروم اما گاهی اوقات دوست نداشتم در کلیسا شرکت کنم چون برخی نظرات کلیسا برایم مضحک بود و نمی‌پسندیم. مقامات کلیسا از مردم سوء استفاده فیزیکی، احساسی و جنسی می‌کردند و گاه مقامات دولتی به خاطر سوء استفاده‌های کلیسا عذرخواهی می‌کردند.

در مدارس مسیحی که شرکت می‌کردم همیشه سوالاتی داشتم که به آنها پاسخ قانع کننده داده نمی‌شد. چرا کشیش‌ها نباید ازدواج کنند؟ چگونه عیسی می‌تواند پسر خدا باشد؟‌ و من همیشه او را پیامبر خدا می‌دانستم. وقتی که دیدم اسلام می‌گوید که حضرت عیسی، پیامبر خدا بوده است، خوشحال شدم و گفتم اسلام حقیقت را می‌گوید.

در هیجده سالگی عاشق اسلام شدم. عاشق حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) شدم. و یک سال بعد مسلمان شدم. حجاب برای من امر سختی نبود چون مادربزرگم روسری بر سر داشت. اما عکس العمل مردم برایم سخت بود چون آنها مرا مسخره می‌کردند و مرا دیوانه خطاب می‌کردند و می‌گفتند: «برو سوار شترت شو و به کشورت برگرد». می‌دانستم که عکس العمل مردم از روی جهالت است از این رو آنها را تحمل می‌کردم. وقتی مردم می‌فهمیدند که من اهل همین کشور هستم، انگشت به دهان می‌ماندند. جواب مسخره‌های آنها را به خوبی می‌دادم و سختی‌های را برای خداوند تحمل می‌کردم. وقتی سختی‌های پیامبر اکرم و توهین‌هایی که به آن حضرت می‌کردند و او را دیوانه خطاب می‌کردند را یاد می‌آوردم، سختی‌ها را راحت‌تر تحمل می‌کردم.

با قرآن کریم آشنا شدم و به نظرم، قرآن کریم بهترین هدیه به انسان است. کم‌کم نماز و روزه را یاد گرفتم و به انجام آنها پایبند شدم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) یکی از چهار زن برگزیده دنیاست. زندگی آن حضرت الهام بخش من در تمام زندگی است؛ زندگی ساده او، تحمل سختی‌ها در راه دین،‌ کمک به فقرا، تربیت فرزندان نمونه و ...

یکی دیگر از کسانی که الهام بخش من در امور زندگی است، حضرت زینب (سلام الله علیها) است. یادم می‌آید وقتی به زیارت آن حضرت رفتم، مرتب دعا می‌کردم که به من صبر بدهید و نمی‌دانستم که علتش چیست؟ وقتی به کانادا برگشتم، خواهرم را از دست دادم. بعد از مدتی عمویم از دنیا رفت و اندکی بعد پسرم علی را از دست دادم. آنگاه بود که سِر این همه التماس صبر از حضرت زینب (سلام الله علیها) را فهمیدم. اگر حضرت به من صبر نداده بود، ادامه زندگی برایم ممکن نبود.

با یاسین و دعای توسل خود را تسکین می‌دادم. پسرم حسین نیز هفت سال بعد دقیقاً‌ در همان روزی که پسرم علی از دنیا رفته بود، از دنیا رفت. پسرم علی بسیار زیارت عاشورا می‌خواند و بالاخره در ایام فاطمیه از دنیا رفت. من معتقدم که او جزء محبین اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) بوده است. دو مرتبه به زیارت حضرت رضا (علیه السلام) مشرف شدم. اولین بار در سال 2004 بود. آرامشی که از حضرت رضا (علیه‌السلام) دریافت کردم، باعث شد بتوانم داغ عزیزانم را راحت‌تر تحمل کنم. الحمد لله رب العالمین» 
منبع : ادیان نت

اسلام , مستبصر , • نظر
رشد اسلام
بر اساس نتیجه تحقیق 6 ساله مرکز آمریکایی
سرعت رشد جمعیت پیروان اسلام از مسیحیت در جهان پیشی گرفته است

بر اساس نتیجه جدیدترین تحقیق مرکز آمریکایی «پیو»، دین اسلام با پیشی گرفتن از مسیحیت، جایگاه اول از منظر میزان گسترش و افزایش پیروان را از آن خود کرده است.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، تحقیق یک مرکز آمریکایی نشان می‌دهد میزان اقبال عمومی برای مسلمان شدن افراد در جهان بسیار بیشتر از دیگر ادیان بوده و از این منظر اسلام از مسیحیت پیشی گرفته است.

در گزارش پایگاه صدای آمریکا آمده است: «بر اساس نتیجه یک تحقیق جدید، اسلام سریعترین دین از منظر گسترش پیروان است. مرکز آمریکایی پیو 6 سال برای بررسی جمعیت شناختی جمعیتی و مذهب در سراسر جهان وقت گذاشت. آنچه آنها یافتند این است که به موازات گسترش جمعیت جهان بین سالهای 2010 و 2050، اسلام هم گسترش می‌یابد».

در این گزارش می‌خوانیم: «مسیحیت و دیگر ادیان هم در این دوره زمانی گسترش می‌یابند اما اسلام از هر دین دیگری سرعت گسترش آن بیشتر خواهد بود. میزان (پیروان) بودایی‌ها در این دوره یا ثابت مانده و یا کمی کاهش می‌یابد».

بر اساس نتیجه این تحقیق 6 ساله، تا سال 2010 مسیحیت رتبه اول از منظر بیشترین رشد و گرویدن افراد در جهان بود و دین اسلام در رتبه دوم قرار داشت اما پس از 2010،‌ اسلام بیشترین سرعت جذب افراد به یک مذهب را از آن خود کرده است.

در این تحقیق پیشبینی شده که اگر میزان کنونی گسترش اسلام تا سال 2050 ادامه یابد، تعداد جمعیت مسلمانان تقریبا برابر تعداد مسیحیان جهان خواهد شد. بر اساس تخمین این مرکز، تعداد مسیحیان از 2 میلیارد و 17 میلیون نفر در سال 2010 به 2 میلیارد و 92 میلیون نفر گسترش خواهد یافت  و مسلمانان از 1 میلیارد و 6 میلیون نفر سال 2010 به 2 میلیارد و 76 میلیون نفر افزایش خواهد یافت.

 

مرکز «پیو» در بیان علت سرعت بالای جمعیت مسلمانان هم اینطور توضیح می‌دهد که دو عامل مهم در این زمینه وجود دارد. ابتدا میزان زاد و ولد زنان و همچنین میزان جمعیت جوان. بر اساس نظر این مرکز آمریکایی در هر دوی این موارد، «اسلام از همه دیگر ادیان جلوتر است».


مستبصر , • نظر

صبرینا پوکی بوکی

حضرت مریم در قرآن، الهام بخش سفر من به اسلام بود.

صبرینا بوکی (Sabrina Bucci)، بانوی تازه مسلمان، سرگذشت خود از مسیحیت به اسلام را اینگونه شرح می‌دهد:
اسم من صبرینا بوکی است. من در یک خانواده مذهبی پرورش یافتم. مادربزرگم بسیار مذهبی بود و من با او بسیار رفت و آمد داشتم. او همیشه یکشنبه‌ها به کلیسای کاتولیک می‌رفت و زیاد دعا می‌خواند. خاطرات زیادی از دوران کودکی‌ام و شرکت در مراسم‌های مسیحی مثل عید کریسمس دارم. با مادربزرگم برای فامیل و درگذشتگان دعا می‌کردم. من به عنوان یک مسیحی کتاب مقدس را مطالعه می‌کردم و در آخر هفته در مراسم کلیسا شرکت می‌کردم. از اینکه یک مسیحی کاتولیک بودم و با حضرت عیسی (علیه‌ السلام) ارتباط داشتم، خوشحال بودم. دعاهای روزانه را می‌خواندم و اگر دعا نمی‌کردم وجدانم راحت نبود و احساس گناه می‌کردم.
در دوران نوجوانی قبل از اینکه مسلمان شوم، دیدگاهم نسبت به اسلام خوب نبود و این به دلیل تبلیغات رسانه‌ها و برخی حوادث تروریستی مثل 11 سپتامبر بود. هنگامی که مادربزرگم از دنیا رفت، تحقیقاتم راجع به اسلام شروع شد. چرا که این حادثه تأثیر عجیبی در من داشت و این سوال در ذهن من خطور کرد که «هدف از زندگی چیست؟» و «حیات بعد از مرگ چگونه است؟» مرگ مادربزگم مرا واداشت تا از بیرون به زندگی نگاه کنم و در جستجوی معنا و حقیقت زندگی باشم. از نحوه زندگی خود خجالت می‌کشیدم. به مطالعه ادیان مختلف به ویژه اسلام پرداختم. قرآن کریم را از اینترنت مطالعه کردم. در جستجوی خوب و بد بودم.
اولین چیزی که در قرآن کریم نظر مرا جلب کرد، زندگی حضرت عیسی (علیه السلام) و حضرت مریم (سلام الله علیها) بود؛ چرا که با زندگی آنها در کاتولیک آشنا بودم و نقاط مشترک زیادی بین قرآن کریم و کتاب مقدس در این زمینه وجود داشت. حجاب زنان مسلمان برایم عجیب بود. فکر می‌کردم که این حجاب باعث محرومیت‌ زنان از حقوقشان می‌شود؛ همانطور که افراد زیادی چنین تفکری دارند. ولی بعداً‌ متوجه شدم که حجاب باعث مصونیت زنان از بسیاری از آسیب‌ها می‌شود و آزادی آنها را از هوس‌های آلوده دیگران در پی دارد. حجاب یکی از دستورات قرآن کریم است.
به نظر من بسیاری از مردم به دلیل تبلیغات سوء رسانه‌ها از اصل اسلام مطلع نیستند. اگر کسی اسلام را به خوبی بشناسد، متوجه می‌شود که بسیاری از این بی‌رحمی‌ها و کشتارها که به اسم اسلام انجام می‌گیرد، از نظر اسلام محکوم است و هرگز اسلام اجازه چنین جنایاتی را نداده است. تفاسیر مختلفی از قوانین اسلامی وجود دارد که گیج کننده است؛ مثلاً برخی از این تفاسیر قائلند که خداوند دستور قتل کفار را داده است اما وقتی به اصل قرآن مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم که حقیقت چیز دیگری است. من در روز میلاد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شهادتین را گفتم و رسماً‌ مسلمان شدم. هنگام ادای شهادتین شروع کردم به اشک ریختن، این اشک به دلیل ترس و یا ناراحتی نبود، بلکه اشک شوق برای حیات مجدد بود. تجربه هیجان‌انگیزی بود و از این به بعد من دیگر رسماً یک زن مسلمان بودم. به خانه رفتم و به یکی از دوستانم این خبر را با هیجان به او گفتم. من دیگر علاوه بر اینکه در اجتماع دوستانی داشتم، در دین نیز خواهران و برادرانی داشتم که با آنها در رفت‌و‌آمد بودم.
عکس العمل خانواده‌ام نسبت به تغییر دین مثبت بود، چرا که آن‌ها می‌دیدند من به خدا نزدیک‌تر شده‌ام و رفتارهایم تغییر کرده و بهتر شده است. من به پوشیدن لباس‌های مناسب و حجاب اسلامی مقید شدم و از رفتن به پارتی‌های شبانه خودداری کردم. نوع تغذیه من نیز متفاوت شد و بسیاری از غذاها دیگر برایم حلال نبود. الحمدلله خانواده‌ام شرایط مرا درک می‌کردند و از من حمایت می‌کردند. یکی از عقایدی که تغییر آن برایم سخت بود این بود که عیسی مسیح، برخلاف اعتقاد مسیحیت، خدا نیست بلکه او یک پیامبر برگزیده خداوند است که دارای معجزاتی از طرف خداوند بوده است. من با رفتن به مسجد، احکام و آداب اسلامی را فرا گرفتم؛ نماز خواندن به عربی را یاد گرفتم و آموختم که احکام روزه در اسلام چیست و حدود ارتباط با نامحرم کدام است. الحمدلله رب العالمین. [ترجمه از پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب]


مستبصر , • نظر

 

 

خدیجه رشید

خدیجه رشید، بانوی تازه مسلمان هندی

خدیجه رشید، بانوی تازه مسلمان، ماجرای مسلمان شدنش را برای شبکه اهل البیت (AHLULBAYT) اینگونه توضیح می‌دهد: «سلام. اسم اسلامی من خدیجه رشید است. من در دوبی متولد شدم. پدر و مادرم بسیار مذهبی و مسیحی کاتولیک هستند. خداوند در خانه ما حضور داشت؛ هنگام خوردن غذا دعا می‌کردیم، صبح و شب دعا می‌کردیم و به کلیسا می‌رفتیم. کریسمس در خانواده ما خیلی مهم بود نه به صورت امروزی که آذین‌بندی می‌کنند و فقط جشن می‌گیرند، بلکه اهمیت آن به خاطر تولد حضرت عیسی بود. ما به کلیسا می‌رفتیم و در منزل جشن ساده‌ای همراه با توجه به عیسی مسیح می‌گرفتیم. مسلمانان نیز به خانه ما برای تبریک کریسمس می‌آمدند و با هم شیرینی می‌خوردیم. همیشه به این فکر بودیم که به دیگران محبت و کمک کنیم.
در دوران کودکی مادرم کتاب مقدس مخصوص کودکان را به من داد؛ کتابی پر از داستان‌های زیبای کتاب مقدس با زبان کودکی و همراه با تصاویر زیبا. بسیار مسیحیت را دوست داشتم ولی وقتی بزرگ شدم نمی‌توانستم عقاید مسیحی را قبول کنم. همیشه سوالات زیادی راجع به عقاید مسیحی داشتم، تثلیث را نمی‌توانستم بپذیرم، عیسی چگونه خدا بوده است؟‌ و... ولی هر موقع از دیگران این سوالات را می‌پرسیدم، آنها می‌گفتند که باید ایمان بیاوری و راجع به آن فکر نکنی. ایمان مسیحیان کورکورانه و تقلیدی است. کسی نتوانسته است تثلیث را بفهمد که خدا یکی است اما سه شخصیت دارد، یعنی چی؟
با مسلمانان رفت و آمد داشتم. با آداب آنها آشنا شده بودم. روزه و افطاری آنها برایم جالب بود. حتی گاهی اوقات برای اینکه بفهمم مسلمانان چه احساسی دارند، روزه می‌گرفتم. بسیار برایم جالب بود. زندگی در دبی، باعث آشنایی من با زبان عربی شد. شنیدن قرآن کریم برایم بسیار جذاب بود و احساس می‌کردم که کسی می‌گوید: بیا!
پذیرش حجاب برای من بسیار آسان بود چون حضرت مریم نیز در تصاویر اولیه همیشه با حجاب است. برخی فکر می‌کنند که زنان در حجاب تحت فشار هستند ولی برعکس است، ما در حجاب احساس آرامش و آزادی بیشتری می‌کنیم، احساس می‌کنیم که مورد احترام حقیقی دیگران هستیم. می‌توانیم آزادانه تصمیم بگیریم. این پوشش برای من یک دنیای جدیدی را ترسیم کرد. من خیلی خوشحالم و فکر می‌کنم زنان دیگر نیز می‌توانند حجاب را بپوشند و بهترین پوشش برای زنان حجاب است.
در دانشگاه با فرق اسلامی آشنا شدم. از امام حسین (علیه‌السلام) چیزی نمی‌دانستم. نظر بسیاری راجع به شیعه منفی بود. آنها شیعه را یک مذهب اهل ماتم می‌دانستند. هنگامی که داستان عاشورا را شنیدم، بسیار بسیار گریه کردم و نمی‌توانستم راجع به آن فکر نکنم. سه چهار سال طول کشید تا مسلمان شوم چون خانواده من بسیار مسیحی سخت‌گیری بودند. گرچه می‌دیدند که من با دوستان مسلمان بسیار رفت و آمد دارم، ولی فکر نمی‌کردند که من مسلمان شوم. من به دلیل اینکه اجازه نداشتم مسلمان شوم، بسیار ناراحت و غمگین بودم و والدینم نمی‌توانستند غمگینی مرا ببینند. بالاخره مرا در انتخاب دین آزاد گذاشتند و من مسلمان شدم. والدینم مرا درک می‌کردند و حتی هنگامی که به هند برگشتیم والدینم برایم غذای حلال تهیه می‌کردند.
اسلام و مسیحیت نقاط مشترک زیادی دارند و می‌توانند در کنار یکدیگر به خوبی زندگی کنند. من در دوبی تحت تأثیر رسانه‌های غربی نسبت به اسلام نبودم چون مسلمانان را می‌دیدم که چه انسان‌های شریفی هستند. اما چیزی که تغییر عقیده آن برایم سخت بود این بود که عیسی مسیح بر روی صلیب به خاطر گناهان ما کشته نشده است چون همیشه صلیب جلوی رویم بوده است و معتقد بودیم که عیسی مسیح به خاطر گناهان ما رنج برد و به صلیب کشیده شد. اما بعد از مدتی از مسلمان شدنم متوجه شدم که هیچ ضرورتی برای قربانی شدن عیسی وجود ندارد. ذات انسان‌ها با گناه نخستین آلوده نشده است که نیاز به منجی‌ای باشد که ذات انسان را از گناه موروثی نخستین نجات دهد. مسلمانان خیلی مرا حمایت کردند. آنها به من احکام دین را آموزش دادند و مرا به مجالس اسلامی دعوت می‌کردند و توانستم عقاید اسلامی را به خوبی فرا بگیرم.
اهل بیت برای من انسان‌های کاملی هستند که برای خداوند زحمت کشیدند و در راه او به شهادت رسیدند. با وجود اهل بیت ما نیاز به هیچ الگوی دیگری در زندگی نداریم. بدون هیچ شک و تردیدی می‌توانیم از آنها پیروی کنیم و به آنها تمسک بجوییم. دلیل اینکه من اسم خدیجه را انتخاب کردم این بود که حضرت خدیجه (سلام الله علیها) در حمایت از دین بسیار فداکاری کرد و بسیار رنج کشید و من نیز برای مسلمان شدن هزینه‌های زیادی دادم و سختی‌های زیادی را تحمل کردم.
ایمان به اهل بیت، زیباترین تجربه زندگی من بود. اولین سفر زیارتی من به شام و زیارت حضرت زینب کبری (علیها‌ السلام) بود. در حرم حضرت زینب، هنگامی که داستان‌ سختی‌های حضرت زینب در راه اسلام را یادآوری می‌کردم، نمی‌توانستم حرکت کنم. بسیار آرام‌بخش بود. سفر بعدی من به عمره و زیارت حرم نبوی بود، حرم نبوی پر از آرامش و صفا بود. نگاه به گنبد سبز نبوی بسیار حیرت‌انگیز بود. امیدوارم بتوانم دوباره به زیارت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مشرف شوم. اولین محرم زندگی‌ام، بسیار جالب بود. می‌دیدم که مسلمانان با محبت قلبی‌‌ای که نسبت به امام حسین (علیه‌ السلام) دارند، چگونه فعالیت می‌کنند. به قدری برایم محرم فوق العاده بود که همیشه انتظار محرم سال آینده را می‌کشم.
اولین درسی که من از کربلا گرفتم، ایمان و توکل به خداوند است. کسی که ایمان به خداوند و قضا و قدر الهی داشته باشد، مطمئن است که خداوند بهترین سرنوشت‌ها را برایش رقم می‌زند و از قدم گذاشتن در راه خداوند هیچ ترس و واهمه‌ای ندارد. یزید که اینگونه جنایات علیه خانواده پیامبر انجام داده است، یقیقناً‌ هیچ اعتقادی به خداوند نداشته است. [ترجمه از پایگاه فرق، ادیان و مذاهب]


مستبصر , • نظر

 

مستبصر

 آقای ویلیامز فان فخت بر اثر آشنایی با برخی ایرانیان مقیم کشور هلند شناخت نسبی از دین اسلام پیدا می‌کند و از جمله عوامل تأثیرگذار بر انتخاب دین اسلام را مهربانی، محبت، صمیمیت و سلوک و خون گرمی مردم ایران (که در سفری که پیش از این به ایران داشته و با آن مواجه شده) بیان می‌کند. بنابراین گزارش، اساس کلیسای کاتولیک عبارت است از عمومیت، قدمت، الفت و اتحاد؛ کاتولیک‌ها این جمله را همیشه به خود نسبت می‌دهند. روحانیان کاتولیک معتقدند کلیسای آن‌ها نماینده حقیقی کلیسای مسیح است و تنها برای خود اتحاد عقیده و آداب مذهبی و تقدس و روحانیت و قدمت قائل هستند.
حجت الاسلام سید محسن شفیعی گفت: پس از تشریح و تبیین معارف و مبانی شرع مقدس و مذهب اثنی عشری و تأکید بر این که اسلام به انتخاب آگاهانه و از روی شناخت نظر دارد، آقای فان فخت با پذیرش و قبول اعتقادات شیعه، اداء شهادت کرده و وحدانیت الهی، رسالت و خاتمیت پیامبر اسلام و جانشینی امام علی امیرالمومنین(علیه‌السلام) و امامان دوازده گانه تا حضرت حجت اقرار کردند. بنابراین گزارش، آقای ویلیامز فان فخت پیش از این مسیحی کاتولیک بوده و پس از انتخاب اسلام، نام رضا را برای خود برگزیده است. گفتنی است، در این آئین با اهداء یک جلد کلام الله مجید همراه با ترجمه انگلیسی از ایشان تقدیر به عمل آمد.
منبع: خبرگزاری رسا، کد خبر :279742، 1394/5/20.


مستبصر , • نظر

مسلمان شدن

داستانی تکان دهنده از شیعه شدن یک دختر مسیحی

«فاطمه فلاحتی» که 16 سال دارد در شهر سن‌خوزه آمریکا زندگی می‌کند و با تعالیم اسلام آشناست. وی سرگذشت خود و دوستش را برای خانم «نیره شکرانی» مبلّغ و مدرس دانشگاه که برای تبلیغ به شهر سن‌خوزه رفته بود، ایمیل کرده و ایشان نیز جهت استفاده دختران جوان از این ماجرا، آن را منتشر کرده است. در ادامه سرنوشت یک دختر آمریکایی را از زبان دختری ایرانی الاصل می‌خوانید:
یک سال پیش در مهمانی دخترانه‌ای، ناخواسته توجه دختری را به خود جلب کردم، دختری که از حقیقت دور بود و ناآگاهانه تشنه فساد و فحشا. وی که 20 سال بیشتر نداشت هم‌جنس بازی را آزاد می‌دانست و از عواقب آن بیمی نداشت. بغض گلویم را گرفته بود. دلم می‌خواست ناپدید شوم. نمی‌توانستم باور کنم که چطور با وجود حجابی که داشتم نتوانسته بودم ارزش واقعی خودم را نشان دهم.
کریستینا در خانواده‌ای بسیار ثروتمند و مذهبی به دنیا آمده بود، اما بر خلاف خانواده‌اش توجهی به دین مسیحیت نداشت. وی با نیت پلید خود هر روز در مدرسه تعقیبم می‌کرد و مرا با حرف‌ها و حرکاتش آزار می‌داد. تا اینکه یک روز به شدت گریه کردم و از خدا کمک خواستم. گریه ام نه تنها برای خودم و ناراحتی روحی ام و رفت و آمد او بود، بلکه به حال جامعه آمریکا و جوانان افسوس می‌خوردم.
از کودکی شعری می‌دانستم با این آهنگ که:
قرآن که کلام آسمانی است
روشنگر راه زندگانیست
قرآن که نشان دهد ره راست
برنامه زندگانی ماست
دو رکعتی نماز خواندم. می‌دانستم همان طور که در نماز من با خدا حرف می‌زنم، در قرآن نیز او با من سخن می‌گوید پس به قرآن رجوع کردم. آیه قرآن مرا بر آن داشت که به آن دختر کمک کنم. آیه دستور هدایت به دیگران را می‌داد. من که همیشه می‌ترسیدم مبادا فسادهای آمریکا مرا در خود غرق کند، از خدا خواستم که بتوانم با فهم اندک خودم به کریستینا کمک کنم طوری که او نتواند بر من تأثیری بگذارد. ابتدا از طریق ایمیل شروع به ایجاد ارتباط با وی کردم اما او نه تنها حاضر نبود حرف‌هایم را گوش کند بلکه به دین نیز ناسزا می‌گفت طوری که مرا هم ناامیدتر از همیشه می‌کرد. اما چون قبلاً در جایی خوانده بودم «هر چند شخصی گناهکار باشد، در قلبش روزنه ای از پاکی وجود دارد. بایستی آن را پیدا کرد و رشدش داد تا میوه دهد» پس روزها و روزها سعی کردم تا با آسان‌ترین نصیحت‌ها بتوانم قلب کریستینا را روشن کنم. پس از سه و ماه و اندی که از طریق ایمیل با کریستینا در ارتباط بودم شاهد تغییراتی کوچک در وی شدم و فهمیدم که همه و همه حاصل دعاهای من و کمک پروردگار بوده است. آن شعله کوچک در اعماق دل تاریک او داشت روشن و روشن‌تر می‌شد.
برای کریستینا داستان اسکندر مقدونی را تعریف کرده بودم. شخصی که سعی داشت دنیا را به سلطه خود در بیاورد. قصه این بود که روزی اسکندر [؟!] در بیابانی به ارتش خود دستور توقف داد و گفت هر کس سنگ‌های بیابان را بردارد پشیمان می‌شود و هر کس هم که برندارد باز پشیمان می‌شود. عده ای کمی سنگ برداشتند و عده ای برنداشتند. از صحرا که خارج شدند سنگ‌ها طلا شد. آنها که سنگ برداشته بودند پشیمان بودند که چرا بیشتر برنداشته‌اند و آنهایی که سنگ نداشتند پشیمان بودند که چرا سنگ‌ها را جمع نکرده‌اند که اسکندر گفت دنیا همین است هر چه سود کنی کم کرده‌ای و اگر هیچ نکنی پشیمان می‌شوی.
گویا این قصه خیلی روی کریستینا تأثیر گذاشته بود طوری که روز بعدش در مدرسه سخت متعجب و خوشحال شدم چون او گفت متوجه کارهای بدش شده و تصمیم دارد آن‌ها را کنار بگذارد و من باید کمکش کنم که الکل را هم ترک کند. من هم گفتم کسی نیستم جز بنده خدا و او باید از پروردگار کمک بخواهد. چند روز بعد ایمیلی از او به دستم رسید که خانواده‌اش از تغییر رفتار او بسیار خوشحال هستند و هر چند ترک آن اعمال برایش بسیار سخت و دشوار و کشنده است ولی او تصمیمش را گرفته است. من که خود شاهد رنج و تلاش کریستینا در ترک مواد مخدر بودم به او گفتم شعری از زبان خدا هست که:
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو نامه توبه را بنویس امضا کردنش با من
به کریستینا گفتم من به وسیله اطلاعاتم از قرآن و زندگی ائمه اطهار (علیهم السلام) و کتاب‌های دینی کم کم توانستم به او کمک کنم. حتی سؤال‌هایی هم برای خودم پیش می‌آمد که با مطالعه آن‌ها را برطرف می‌کردم.
حرف‌های کریستینا هم هرگز از یادم نمی‌رود که می‌گفت: «اسلام منطق است، قرآن منطق است، برای همین قابل قبول و قابل فهم بود...».
هر روز به وسیله ایمیل و با کلی تحقیق به سؤالات وی جواب می‌دادم، حتی وقتی دیدم علاقه‌مند به خواندن قرآن است برایش قرآنی با ترجمه انگلیسی گرفتم. او در آن زمان مشروب را هم ترک کرده بود. تا اینکه روزی او به من گفت: «می‌خواهم مسلمان شوم. فاطمه کمکم کن». باورش غیرممکن بود. اشک‌هایم سرازیر بود. طوفانی از عشق به اسلام بدنم را سرد کرده بود و مرا می‌لرزاند. سرگیجه داشتم. انگار در دنیا نبودم. احساس می‌کردم تمام سلول‌های بدنم گریه می‌کنند؛ گریه‌ای از عشق، از زیبایی ایمان. تمام سختی‌های آن چند ماه برایم خاطره ای زیبا شد. در آن لحظه یکی از زیباترین و بزرگ‌ترین هدیه‌ها را از خداوند گرفته بودم، خبر مسلمان شدن کریستینا. او که از گذشته‌اش خجالت می‌کشید مخفیانه توسط یک روحانی قرآن خواندن را یاد گرفت تا کسی از گذشته‌اش مطلع نشود. وقتی کریستینا مسلمان شد، یک کارت پستال و کتاب «چرا و چگونه نماز می‌خوانیم» به زبان انگلیسی، به او هدیه دادم و برای اولین بار همدیگر را در آغوش گرفتیم. این در نظر من یک معجزه بود. او از نمازش غافل نمی‌شد و روز به روز آرام‌تر و نورانی‌تر می‌شد.
یک روز در کتابخانه مدرسه با هم نماز خواندیم و او به من گفت در ظلمات بودم و به نور دعوت شدم. پس از مدتی شروع به صحبت در مورد امامان کردم. از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السلام) و خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) برایش گفتم و از دیگر امامان. به او گفتم حضرت فاطمه باید الگوی ما مسلمانان باشد و او قبول کرد. حتی بعدها به من گفت که با شنیدن داستان ائمه آن‌ها را باور می‌کند ولی نمی‌داند چرا دیگران مثل او با این داستان‌های دینی و ائمه، ایمان نمی‌آورند.
بعد از مدتی کریستینا برای اولین بار با روسری و لباس پوشیده به دیدنم آمد. او حجاب را برگزیده بود. به خودش می‌بالید و همین امر مرا هم خوشحال می‌کرد. چون که بالاخره فهمیدم حجاب من توانسته روی او تأثیر بگذارد. او درک کرده بود که هیچ خوشی لذت‌بخش تر از عشق به خدا نیست و بقیه عشق‌ها کاذب و فانی است. او هم قبول داشت که ما کاسه‌های کوچک خود را زیر آبشار الهی می‌گیریم ولی چون این آبشار بسیار قوی است و ما ناتوان از پر کردن کاسه‌هایمان، لذا ائمه (علیهم السلام) نعمت را در خود جمع می‌کنند و ما از آب آن آبشار توسط آن‌ها که واسطه بین ما و خدا هستند سیراب می‌شویم.
کریستینا به واسطه علاقه‌ای که به فاطمه زهرا (سلام الله علیها) پیدا کرده بود گفت که می‌خواهد اسمش را عوض کند. از من پرسید معنی اسمم چیست و من گفتم: «بریده از آتش» و او که شدیداً منقلب شده بود گفت می‌خواهد اسمش را بگذارد فاطمه. آن روز از خوشحالی دست مادرم را بوسیدم که چنین اسم زیبایی را برایم انتخاب کرده بود هر چند لایقش نبودم. کریستینا حتی در شناسنامه هم اسمش را به فاطمه تغییر داد و به من ثابت شد که دانه دل او میوه داده است. تقریباً یک سالی از اول آشنایی ما می‌گذشت که کریستینا خبر بدی به من داد. او مدت‌ها مبتلا به سرطان خون بود ولی خودش نمی‌دانست. یک دکتر و پرستار خصوصی در خانه از او مراقبت می‌کردند ولی می‌گفتند وی چند ماه بیشتر زنده نمی‌ماند. خانواده فاطمه از اینکه دخترشان به واسطه من مسلمان شده بود روی خوشی به من نشان نمی‌دادند و من نمی‌توانستم او را ببینم تا اینکه روز اول ماه محرم خبر دادند که فاطمه مرد. هر چند نمی‌دانم او را کجا دفن کرده‌اند اما خاطره‌اش برای من زنده است.
فاطمه نه تنها خودش رشد کرد بلکه باعث رشد من هم شد تا اینکه بعد از مدتی یک ایمیل از برادر سی و چند ساله‌اش به اسم مایک به دستم رسید. «دلیل اینکه تصمیم گرفتم برای شما ایمیل بفرستم به خاطر خواهرم است. ابتدا از رفتار بد مادرم از شما معذرت می‌خواهم. از وقتی خواهرم مرده، او حال خوبی ندارد. شما کی هستید؟ از کجا آمده‌اید؟ ائمه چه کسانی هستند؟ آنان فرشته هستند و یا انسان، شاید هم هر چیزی دیگر. درباره خانم فاطمه به من بگویید. او چه کسی است؟ من دارم گریه می‌کنم تا نشان دهم چقدر خوشحال هستم. خواهرم را به عنوان یک مسلمان در جایی که نمی‌خواست کسی از آن مطلع شود دفن کردیم. او می‌گفت فاطمه، فرشته نجات من است از طرف خدا. دیشب خوابش را دیدم. خوشحال بود. من صدایش کردم کریستینا و او گفت: «نام من فاطمه است، همان خانمی که دست مرا گرفت». او به من گفت شما روز قیامت از ائمه پاداش می‌گیرید و استحقاق نام خانم فاطمه زهرا را دارید. خواهرم گفت که ایمان بیاورم. وقتی بیدار شدم می‌لرزیدم ولی احساس خوبی داشتم. وقتی زنده بود به من می‌گفت شما فرشته هستید هر چند شما به او التماس می‌کنید که به شما فرشته نگوید چون فرد کاملی نیستید و ناراحت می‌شوید. تصمیم گرفته‌ام که به میشیگان بروم و در آنجا دور از خانواده‌ام مسلمان شوم. شما یک نسل را تغییر دادید چون بعد از من همسر و بچه‌هایم حتماً مسلمان می‌شوند و نوه‌هایم مسلمان زاده به دنیا می‌آیند...».
پس بیایید همه با آجرهایی که خداوند به ما داده قصری برای دنیا نسازیم بلکه پلکانی بسازیم به سوی او. بیایید همه دست به دست هم بدهیم و به سهم خود در نجات دنیا تلاش کنیم.
منبع: سایت رهیافته، 25 مرداد 1394، کد خبر: 18842