سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هزاران سؤال

93717

پیامبر

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در عهد عتیق

در عهد عتیق بشارت های بسیاری وجود دارد. در میان آنها، مواردی هست که در طول تاریخ تنها بر پیامبر اکرم (ص) قابل تطبیق است. از این نمونه است آنچه در خطاب به حضرت موسی (ع) در سفر تثنیه از عهد عتیق آمده است: «نبیی را از برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر کسی که سخنان مرا، که او به اسم من می گوید، نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» (تثنیه، 18:18 و 19) مسیحیان به بیانی که در کتاب اعمال رسولان آمده است، مصداق این بشارت را حضرت عیسی مسیح (ع) می دانند. (اعمال رسولان، 3:22)

 

نقد درونی :

در این عبارت چند خصوصیت مهم برای «پیامبر موعود» وجود دارد که قابل تأمل و بررسی است:

 

الف. پیامبری نظیر موسی (ع)

مسیحیان این عبارت را بر حضرت عیسی (ع) تطبیق می دهند. حضرت عیسی مسیح (ع) چند شباهت با حضرت موسی (ع) داشت: 1ـ هر دو یهودی بودند. 2ـ هر دو پیامبر بودند. ظاهرا این دو خصوصیت برای «نظیر موسی» بودن کافی نیست; زیرا اگر حضرت عیسی (ع) با داشتن این دو شباهت، نامزد این بشارت باشد، هر کدام از انبیای بنی اسرائیل پس از حضرت موسی (ع) نیز همین دو خصوصیت را داشته اند و حضرت یوشع، سلیمان، اشعیا، یحیی (ع) و برخی دیگر از این بزرگواران نیز هم یهودی بوده اند و هم پیامبر، اما کسی این بشارت را بر آنها تطبیق نکرده است.

دلایل شباهت پیامبر اکرم (ص) به حضرت موسی (ع)

از سوی دیگر، دلایلی وجود دارد که حضرت عیسی (ع) «نظیر موسی» نبود، بلکه تنها پیامبر اکرم (ص) «نظیر موسی» بودند:

1ـ طبق اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسی (ع) خداست! او یکی از اقنوم های سه گانه اقدس است! اما حضرت موسی (ع) نزد آنان از مقام الوهیت برخوردار نبود، او تنها پیامبر خدا بود. پیامبر اکرم (ص) نیز با معجزه جاوید خود (قرآن) فقط پیامبر بود. پس نظیر موسی است.

2ـ طبق اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسی (ع) برای گناهان بشریت بر صلیب مرد و دفن گردید، ولی پس از سه روز به آسمان ها رفت. او قیام پس از مرگ داشت و این حادثه مهمی در زندگی حضرت عیسی مسیح (ع) به شمار می رود. اما حضرت موسی (ع) اینگونه نمرد و به آسمان ها نیز نرفت. پس حضرت عیسی مسیح (ع) «نظیر موسی» نبود. در مقابل، پیامبر اکرم (ص) همانند حضرت موسی (ع) از دنیا رفت.

3ـ حضرت موسی (ع) و پیامبر اکرم (ص) در یک روند طبیعی و عادی، در اثر مباشرت طبیعی یک زن و مرد به دنیا آمدند. اما حضرت عیسی (ع) با معجزه خاصی خلق شد. انجیل متی درباره ولادت حضرت عیسی(ع) چنین آورده است: «اما ولادت عیسی مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود قبل از آنکه با هم آیند او را از روح القدس حامله یافتند.» (متی، 1:18). لوقا در این باره چنین نوشته است: «پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: سلام بر تو ای نعمت رسیده، خداوند با تو است و تو در میان زنان مبارک هستی. اینک حامله شده پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید... مریم به فرشته گفت: این چگونه می شود و حال آن که مردی را نشناخته ام; فرشته در جواب وی گفت: روح القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند...; زیرا در نزد خدا هیچ امری محال نیست.» (لوقا، 1:28، 31، 34، 35، 37)

قرآن کریم نیز خلقت حضرت عیسی (ع) را با شکوه هر چه تمام تر، چنین بیان کرده است: «اذ قالت الملائکة یا مریم ان الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسی ابن مریم وجیها فی الدنیا و الآخرة و من المقربین؛ آن گاه که فرشتگان گفتند: ای مریم! خدا تو را به کلمه ای از جانب خود که نامش مسیح عیسی بن مریم است مژده می دهد که در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان است. و در گهواره [به اعجاز] و در میانسالی [به وحی ] با مردم سخن می گوید و از صالحان است.» (آل عمران/ 45) «قالت رب انی یکون لی ولد و لم یمسسنی بشر قال کذلک الله یخلق ما یشاء اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون؛ مریم گفت: پروردگارا! چگونه مرا فرزندی باشد حال آن که دست بشری به من نرسیده است؟ فرمود: این چنین [است که] خدا آنچه بخواهد می آفریند، و چون کاری را اراده کند، فقط به آن می گوید: باش، پس موجود می شود.» (آل عمران/ 47) بنابراین، حضرت عیسی (ع) تولدی همانند حضرت موسی (ع) نداشته است. پس نظیر او نیست.

4ـ حضرت موسی (ع) و پیامبر اکرم (ص) هم پدر داشتند و هم مادر، همچنین تشکیل خانواده دادند و دارای فرزندانی نیز گردیدند. اما حضرت عیسی (ع) فقط مادر داشتند و خلقت ایشان همانند خلقت حضرت آدم (ع) بود، تا پایان عمر هم تشکیل خانواده ندادند و مجرد باقی ماندند. پس او «نظیر موسی» نبودند.

5ـ حضرت موسی (ع) و پیامبر اکرم (ص) نزد مردم خود پذیرفته شدند. شکی نیست که یهود مزاحمت های فراوانی برای حضرت موسی (ع) ایجاد کردند و در دوران سرگردانی در بیابان پیوسته بهانه جویی می کردند. اما در عین حال، حضرت موسی (ع) را به عنوان پیامبری الهی قبول داشتند. به نحو مشابهی، قریش عرصه را بر پیامبر اکرم (ص) در مکه تنگ گرفتند و آن حضرت پیوسته مورد اذیت و آزار آنها بودند تا پس از سیزده سال از محل تولد خود به مدینه هجرت کردند، اما پیش از رحلت، تمام ملت عرب او را به عنوان پیامبر قبول داشتند. ولی بر اساس اناجیل موجود، یهود حضرت عیسی (ع) را نپذیرفتند «او در جهان بود... جهان او را نشناخت. به نزد خاصان خود آمد و خاصانش او را نپذیرفتند.» (یوحنا، 1:10 و 11) و در نهایت، او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومی کردند. حتی امروز پس از دو هزار سال، ملت یهود حضرت عیسی (ع) را رد می کنند و قبول ندارند. بنابراین، حضرت عیسی (ع) «نظیر موسی» نبود.

6ـ حضرت موسی (ع) و پیامبر اکرم (ص) پیامبر بودند و در عین حال، حکومت و رهبری جامعه را نیز برعهده داشتند، وحی الهی را دریافت می کردند و بر اساس آن، به ارشاد و راهنمایی مردم می پرداختند. علاوه بر آن، حاکم بر مردم نیز بودند. حضرت موسی (ع) همچون سلطان مقتدری فرمان می راند و (به اصطلاح) حیات و مرگ قوم در دستش بود. او دستور داد مردمی را که حرمت روز سبت را شکسته بود و در آن روز، هیزم جمع کرده بودند سنگسار کنند. (اعداد، 15:32، 36)

کم نبود گناهانی که مرتکبان آنها به مجازات مرگ محکوم می شدند و حضرت موسی (ع) دستور اجرای حکم الهی صادر می کردند. به نحو مشابهی، حضرت محمد (ص) نیز از چنین قدرتی برخوردار بودند. اما متأسفانه همه انبیا (ع) فرصت اجرای فرامین الهی را نیافتند. افراد بسیاری بودند که از موهبت نبوت برخوردار بودند، اما هرگز فرصت اجرای فرامین الهی را پیدا نکردند. حضرت عیسی (ع) نیز از این دسته بودند. ایشان نه تنها حکومت عام پیدا نکردند، حتی به اعتقاد مسیحیان شاگردان بسیار نزدیک و حواریونشان نیز به ایشان خیانت ورزیدند، او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومی کردند. آن ها او را به سخریه گرفتند، آب دهان بر رویش انداختند، بر صورت او سیلی زدند و حتی او را عریان ساختند، لباس قرمزی بدو پوشانیدند، تاجی از خار بافتند و بر سرش گذاشتند و استهزا کنان به او گفتند: ای پادشاه یهود. در نهایت نیز او را به دار کشیدند. (انجیل متی باب 26) بنابراین، حضرت عیسی (ع) «نظیر موسی» نبود.

7ـ حضرت موسی (ع) و پیامبر اکرم (ص)، هر کدام شریعت جدیدی آوردند. حضرت موسی (ع) علاوه بر «ده فرمان»، شریعت جامعی برای هدایت قوم بنی اسرائیل آوردند. پیامبر اکرم (ص) نیز در بین مردمی که غرق در جهل و وحشیگری بودند مبعوث شدند و آنها را از حضیض ذلت به اوج عزت رسانیدند. ایشان مصدق و مهیمن تعلیمات انبیای سلف (ع) بودند، ولی در عین حال، شریعت جدیدی آوردند. اما حضرت عیسی (ع) شریعت جدیدی نیاوردند و بر اساس نقل اناجیل فرمودند: «گمان مبرید آمده ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم، نیامده ام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم; زیرا هر آینه به شما بگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.» (متی، 5:17)

همچنین در انجیل لوقا آمده است: «آسان تر است که آسمان و زمین زایل شود از آنکه یک نقطه از تورات ساقط گردد.» (لوقا 16:17) بنابراین، حضرت عیسی (ع) «نظیر موسی» نبود و تنها پیامبر اکرم (ص) در تمام این موارد «نظیر موسی» بودند.

پیامبران الهی

ب. از میان برادران ایشان

کتاب مقدس از حضرت ابراهیم (ع) به عنوان دوست و خلیل خدا یاد می کند. حضرت ابراهیم (ع) دو همسر به نام های ساره و هاجر داشت. هاجر اولین پسر حضرت ابراهیم، اسماعیل (ع)، را به دنیا آورد. در این زمان، حضرت ابراهیم (ع) هشتاد و شش ساله بودند. (پیدایش، باب 16) هنگام عهد خدا با حضرت ابراهیم (ع)، حضرت اسماعیل (ع) یگانه فرزند ایشان بود. (پیدایش، 17:15 ـ 1) همسر دیگر حضرت ابراهیم، ساره، نیز در ایام پیری حامله شد و پسری زایید و حضرت ابراهیم (ع) نام او را اسحاق نهادند. در آن هنگام، حضرت ابراهیم (ع) صد ساله بودند. (پیدایش، 21:2 ـ 5)

عهد عتیق فرزندان اسماعیل و فرزندان اسحاق را در مقابل یکدیگر با هم برادر خوانده است. (پیدایش، 16:12 و 25:18) فرزندان اسحاق یهودی و فرزندان اسماعیل عرب زبان بودند. حضرت محمد (ص) از نژاد اسماعیل، فرزند اول ابراهیم خلیل الله (ع)، بود که خداوند او را از میان برادران اسرائیل (یعنی از نژاد اسماعیل) برگزید و این دقیقا همان چیزی است که در خطاب به حضرت موسی (ع) آمده است. (تثنیه، 18:18) قابل توجه است که در ترجمه های جدید، که به نام ترجمه تفسیری از سوی کلیساها انتشار یافته است، در این عبارات، لفظ «از میان برادران» ایشان را حذف کرده اند.

 

ج. خداوند کلام خود را در دهان او گذاشت

در کتاب اشعیای نبی (ع) چنین آمده است: «و آن طومار را به کسی که خواندن نداند، داده، گویند: این را بخوان و او می گوید: خواندن نمی دانم.» (اشعیا، 29:12) پیامبر اکرم (ص) چهل ساله بودند که در غار حرا، در شب بیست و هفتم ماه رجب، جبرئیل امین ایشان را با زبان مادریشان مورد خطاب قرار داد و فرمود: بخوان، او فرمود: من خواندن نمی دانم. به او گفته شد: به نام خداوند کریم خود بخوان. (علق/ 1- 5) این چنین فرشته وحی، کلمات الهی را بر دهان مبارک پیامبر (ص) گذاشت و ایشان نیز به همان صورتی که به ایشان وحی و القا شده بود، تکرار کردند و به مردم ابلاغ نمودند. در قرآن کریم، سوره های متعددی وجود دارد که با کلمه «قل» آغاز شده اند. همچنین آیات فراوانی وجود دارد که در ابتدای آنها کلمه «قل» وارد شده است. تمام اینها نشانگر آن است که فرشته وحی کلام الهی را بر دهان حضرت رسول (ص) گذاشته است. آن حضرت مکتب ندیده بودند و در تمام عمر شریف خود هرگز قلم به دست نگرفتند. معلم او فقط قادر توانا بود: «و ما ینطق عن الهوی* ان هو الا وحی یوحی* علمه شدید القوی؛ و از روی هوس سخن نمی گوید. نیست این سخن جز وحیی که نازل می شود. او را [آن فرشته] بس نیرومند آموخت.» (نجم/ 3- 5)

منـابـع

 

کتاب مقدس- ترجمه تفسیرى- انجمن بین المللى کتاب مقدس- 1995م

آبراهام ا. کهن- گنجینه ‏اى از تلمود- ترجمه امیرفریدون گرگانى- صفحه 302

ویل دورانت- تاریخ تمدن- جلد 3 صفحه 708- 709

 

محسن پورمحمّد- مقاله پیامبر اکرم در عهدین- سایت باشگاه اندیشه


گاگ و مگاگ .

یأجوج و مأجوج در عهدین

اولین اشاره به گاگ و مگاگ در کتاب پیدایش و جدول ملتها است. در این قسمت نام 70 بازمانده نوح که در تمامی دنیا پراکنده شدند آمده است. نوح سه پسر به نامهای سام، حام و یافث داشت. مگاگ فرزند دوم یافث است.

اینان فرزندان دودمان نوح اند: سام و حام و یافث که پس از طوفان برای هر یک فرزندانی شد، فرزندان یافث عبارت بودند از جومر و مگاگ و مادای و باوان و نوبال و ماشک و نبراس. - کتاب پیدایش، فصل 10

نام گاگ و مگاگ مجددا در کتاب حزقیال تکرار شده است؛ ولی در اینجا مگاگ یک محل جغرافیایی و نه یک فرد است:

ای فرزند آدم روی خود متوجه جوج سرزمین ماجوج رئیس روش مشک و توبال، کن، و پیشگویی خود را اعلام بدار و بگو: ای گاگ رئیس روش مشک و توبال، علیه تو برخاستم. - کتاب حزقیال فصل 38

 

در کتاب حزقیال همراهان گاگ، مشک و توبال، پارس، کوش و پوت هستند. مشک و توبال و گومر و بث توگارما مردمان واقعی سرزمین ترکیه در آن زمان بودند. کوش معمولا به سودان تصور میشود ولی گاهی گفته میشود که کوش دیگری در سرزمین پارس نیز وجود داشته است. پوت معمولا به سومالی تصور میشود. پارس هم به معنی سرزمین ایران امروزی است. گاگ شکست خورده و در نهایت در دره هامون-گاگ در اسراییل دفن می شود.

همچنین نویسنده مکاشفه یوحنا می نویسد که چگونه او در رویا شیطان را به همراه گاگ و مگاگ می بیند که تمامی ملت های چهار گوشه زمین را تحت کنترل دارد. وقتی هزار سال تمام شد شیطان از زندان خود آزاد خواهد شد و تمامی ملتهای چهارگوشه دنیا را فریب خواهد داد گاگ و مگاگ و آنها را برای جنگ آماده خواهد کرد. تعدادآنان مانند شن در ساحل دریا خواهد بود. - مکاشفه یوحنا 20:7-10

در مکاشفه یوحنا گاگ و مگاگ دارای موقعیت جغرافیایی خاصی نیستند بلکه ملتهای دنیا هستند به صورت یک مجموعه به جنگ با مسیح می پردازند.

 

نتیجه

یاجوج و ماجوج در عهدین

الف) دودمان نوح(فرزندان یافث)؛

ب) یک محل جغرافیایی؛

ج) ملت های مبارزه کننده با مسیح


 

گفتگوی ادیان الهی در لبنان؛ گامی دیگر در اقتدار دیپلماسی عمومی

 لبنان 

 

دین و اندیشه > اسلام در جهان

تلاش در جهت تداوم گفتگو میان ادیان الهی علاوه بر آنکه توطئه های طراحی شده بر علیه ادیان الهی توسط قدرتهای استعماری را نقش برآب می سازد، زمینه سوء‌استفاده و برداشت‏های ناصحیح از دین را مرتفع نماید.

به گزارش خبرنگار مهر، ششمین دور از گفتگوهای دینی میان اسلام و کلیسای ارمنی حوزه سیلیسی در لبنان تحت عنوان ‌«همکاری مسلمانان و مسیحیان برای ایجاد صلح عادلانه در منطقه» در حالی صورت پذیرفت که ضرورت گسترش گفتمان دینی بیش از پیش احساس می شود. اگرچه گفتمان دینی از سوی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به عنوان پایگاه دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران مسبوق به سابقه بوده است و این دور از گفتگوها نیز ششمین دور از گفتگوهای دینی در این حوزه می باشد لیکن ارتقای کیفیت دیدگاهها و نزدیکی آن با یکدیگر که از واخوانی مطالب مطروحه در این دور از نشستها به دست می آید بیانگر نکاتی است که شرح آن خارج از فایده نمی باشد:

 

الف) پروسه دین هراسی که با پروژه اسلام هراسی از سوی غربی‏ها آغاز شده، در شرایطی است که گرایشات مردم جهان نسبت به ادیان الهی بالاخص دین اسلام افزایش قابل توجهی یافته و در حقیقت مردم جهان به این باور رسیده اند که برای رستگاری و داشتن زندگی بهتر، راهی جز دین مداری را در پیش ندارند. نگاهی به آمار و اخبار این گرایشات، مبین این موضوع است. از این رو جریان استکباری با آغاز پروژه‏ اسلام هراسی در حقیقت دین هراسی را نشانه گرفته اند تا به اهداف خویش نایل آید. اهدافی که در رأس آن چپاول منابع ملت‏ها و تحقیر آنان و در نهایت آتش افروزی و رشد دیدگاه میلیتاریستی را در بردارد.

 

ب) تغییر در تقسیمات سیاسی میان قدرتهای برتر جهانی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ورود اصطلاحات جدید به علوم سیاسی همچون دهکده جهانی، جهان تک قطبی و در نهایت جهان چند قطبی، نشان دهنده‏ی آن است که سرعت تحولات جهانی، افزایش چشمگیری یافته است. این موضوع بیانگر این واقعیت است که برای تأثیرگذاری و مدیریت این تحولات، قدرت هژمون در صدد است تا با ایجاد بحران و تلاش برای حل آن، علاوه بر آنکه جایگاه خود را دست نیافتی معرفی می نماید، خواسته‏های خود را نیز به دولت‏ها و ملت ها تحمیل می سازد. این موضوع را می توان در اقدامات غرب در خلق گروه های مبارز افغانی موسوم به مبارزین عرب افغان تا ظهور طالبان، القاعده، حوادث یازده سپتامبر، گروه های تکفیری و تجهیز آنها به وضوح مشاهده کرد.

 

لبنان

 

ج) وجود برداشتهای متفاوت از حقیقت دین و درک ناصحیح از آن در میان ادیان و مذاهب مختلف، زمینه‌ساز سوء‌استفاده از این نعمت الهی گردیده است. به طوری که این برداشتهای ناصحیح موجب بروز پدیده‏ چند خدایی در جهان شده است! نگاهی اجمالی به اسناد موجود در کشتار مردم توسط گروه های تکفیری بیانگر این واقعیت است که هم فرد قاتل نام خدا را بر زبان می آورد و هم کسی که مقتول واقع می شود به خدا پناه می برد. این پدیده شوم در حقیقت فراتر از برداشت ناصیح از دین می باشد و نشان دهنده‏ توطئه‏ای مهندسی شده‏ای در راستای پروسه‏ دین هراسی است که در فاز اول آن اسلام هراسی را نشانه رفته است.

 

از این رو تلاش در جهت تداوم گفت‏وگو میان ادیان الهی علاوه بر آنکه می تواند توطئه های طراحی شده بر علیه ادیان الهی توسط قدرتهای استعماری را نقش بر آب سازد، زمینه سوء استفاده و برداشت‏های ناصحیح از دین را مرتفع نماید. پر واضح است که کوتاهی رهبران ادیان الهی در این زمینه علاوه بر اینکه موجب تشدید خشونت در جوامع انسانی می گردد، پدیده‏ دین هراسی و گسترش تروریسم را در پی دارد که از گزند آن هیچ یک از رهبران ادیان الهی و پیروان آنها در امان نخواهند بود.

 

تلاش سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در برگزاری نشستها، کنفرانسها و همایش‏هایی همچون "خشونت و افرط گرایی از منظر ادیان"، "راهکارهای دستیابی به فهم مشترک اسلام و مسیحیت" ، اولین دور گفتگوی دینی منطقه ای با کلیساهای آفریقا، نهمین دور گفت‌وگوهای اسلام و مسیحیت با کلیسای ارتدکس روسیه، اولین دور نشست گفتگوی بینادینی با حضور رهبران دینی آفریقا، نهمین دور گفتگوی دینی با شورای پاپی گفتگوی ادیان واتیکان، گفتگوی چندجانبه اسلام و بودیسم، چهارمین دور گفتگوهای دینی با مرکز ادیان برای صلحِ کره جنوبی و نیز تبادل هیئتهای دینی و غیره در یکسال اخیر بیانگر نگاه نافذ و درک صحیح متولیان دیپلماسی عمومی کشور از وضعیت کنونی تحولات جهانی و تلاش آنان در بهره‏گیری از ظرفیتهای موجود در گفتگوی میان ادیان است.

 

برگزاری ششمین دور گفت‌وگوی دینی با کلیسای ارمنی حوزه سیلیسی تحت عنوان "همکاری مسلمانان و مسیحیان برای ایجاد صلح عادلانه در منطقه‌" که 12 و 13 اسفندماه 1393 در بیروت، گام دیگری از اقدامات اخیر متولیان فرهنگی کشورمان در خارج از کشور است.


 

اصلاً مسیحیت با دو چیز در دنیا پیشرفت کرد، یکى جنگ و دیگرى تفتیش عقائد و حالا که مدرنیته و سکولاریزاسیون آمده و مسیحیت به زاویه رفته و به یک تشریفات تبدیل شده، براى جبران گذشته ها تمام ادبیاتشان تبدیل شده به "عشق"، "صلح"، "صفا" و "محبت" در حالی که منابع غنى نظرى در باب اخلاق ندارند، آن طوری که ما در قرآن و سنت داریم. 

یعنى وقتى رسماً در عهدین، یعنى تورات و انجیل، پیامبران که معلمان اخلاقند، اهل شراب و زنا و دروغ معرفى می شوند، مسلماً از این کتاب نمی شود اخلاق دینى تئوریزه کرد. 

 

همین که این ها در غرب دستشان خالى بود از منابع دینى درست براى اخلاق، مجبور شدند به فکر کردن و نظریه دادن درباره اخلاق، اما آن قدر مشوش و متناقض که به نسبى گرایى و شکاکیّت انجامید. 

 

??در عوض ما منابع غنى اسلام یعنى قرآن و سنت و سیره پیامبر و اهل بیت را در اختیار داشتیم که نه تنها کلیات را بیان کرده اند بلکه به ریزترین جزئیات هم اشاره داشته اند مثل اخلاق در خانه، اخلاق اقتصادى، اخلاق جنسى، اخلاق سیاسى، اخلاق در تعلیم و تربیت، اخلاق در پوشش تا حتى اخلاق دستشویى رفتن! 

 

به نظر من اگر در شرق و غرب عالم راجع به اخلاق کلى گویى کرده باشند، در سنت ما، مبانى، کاملاً دقیق و جزئیات کاملاً روشن است. 

منتهى ما مثل بچه پولدارهایى می مانیم که خاطرشان جمع است که حساب بانکى شان پر از پول است و دیگر زحمتى براى برنامه ریزى و کار و تلاش و نظم نمی کنند و چشم بسته دست می کنند توى جیب بابا و یک چیزى برمی دارند. 

 

????این غناى منابع فکرى ما، باعث تنبلى ما شده، تنبلى روحانیت، تنبلى دانشگاه و حوزه، تنبلى رسانه ها و ما مفت خور بار آمده ایم. 

??مثل اقتصادمان که خاطرمان جمع است نفت داریم و این نفت رفو می کند تمام ضعف هاى مدیریتى ما را و هر کجا کم می آوریم دلمان به آن خوش است. 

 

?در مباحث فلسفى و نظرى و اخلاق و حقوق و اقتصاد هم، هر جا که باید بنشینیم و فکر کنیم و عرق بریزیم و بحث و مناظره کنیم و بی خوابى بکشیم و بنویسیم و تحقیق کنیم و پاسخگو باشیم، می گوییم ولش کن آقا! این ها که هست ... 

این است حکایت تنبلى و مفت خورى اى که بر ما در حوزه اندیشه حاکم شده. 

مثلاً می خواهیم راجع به اخلاق صحبت کنیم، یک ربع قبل از جلسه دست مى کنیم و یک کتاب را از کتابخانه برمی داریم و با خود می گوییم خیلى خوب، من همین حدیث را که بخوانم و معنا کنم، دیگر بس است. واقعاً هم بس است، اما این باعث شده که ما دیگر فکر نمی کنیم. 

??و لذا ما از نظر نظریه پردازى در بستر بسیارى از علوم، در یکى دو قرن اخیر عقیم شده ایم. مغزها تعطیل شده و تار عنکبوت بسته و همه به مرخصى رفته اند. 

نتیجه اش این شده که وقتى می خواهیم از اخلاق دینى صحبت کنیم، مجبوریم فقط کلیات را بگوییم و یا آیه و حدیث را فقط ترجمه کنیم. تازه همان را هم درست ترجمه نمی کنیم و همه ابعاد حدیث را خودمان نمى فهمیم که به بقیه بگوییم.

 

این را به شما بگویم، ???تا کسى نفهمد که چه نظریاتى در غرب و شرق، قدیم و جدید درباره اخلاق گفته شده، وللّه اهمیت احادیث اخلاقى ما را متوجه نمی شود. 

??نمى فهمد که این روایت، این سنت و روش، پاسخ پانزده مکتب اخلاقى را در دنیا دارد می دهد. 

این ها را نمی فهمیم، درست مثل بچه اى با الماس گران بهایى در دست که دارد با آن تیله بازى می کند.

استاد رحیم پور ازغدی

"انسان شدگى" سال 1386


 

شیخ محمد العر?ف? داع? اس?م? بعد از اظهارت رهبر کلیسای ارتودوکس مبنی بر‌ مقدس خواندن

حملات روسیه علیه مردم و مجاهدین سوریه : ‏« روس?ه به جنگ? وارد م?

شود که از سو? کش?شانش مقدس و مبارک نام?ده م? شود از سو? د?گر شاهد

کشته شدن زنان و کودکان و اجتماع نصارا و نص?ر? ها و روافض در ا?ن جنگ

هست?م،تمام ن?رو? خود را برا? سرکوب و جنگ با مسلمانان جمع کرده اند همه ا?ن

عوامل نشان از ترس آنها از قدرت اس?م و وحدت مسلم?ن دارد . ‏»

عوض القرن? د?گر داع? اس?م? م? گو?د :‏« کل?سا? ارتدوکس پوت?ن را تشو?ق به

حمله کند ?ا س?ستان? شبه نظام?ان را به جنگ با اهل سنت فرا بخواند مشکل? ندارد !

اما اگر علما? اس?م? از مظلوم?ن دفاع کنند تحر?ک و تحر?ض کرده اند -!!و با?د

مجازات شوند -! ‏»

میسر بن علی القحطانی در حساب خود م? نو?سد :‏« دشمنان اس?م جهاد در شام را

مقدس م? دانند اما هنوز هم - برخ? مسلمانان - جهاد در شام را فتنه م? نامند !! به

سو? جهاد بشتاب?د ا? امت اس?م‏»

صلح العونان از نو?سندگان اس?م? م? گو?د: ‏« سپاه صل?ب? ها در دابق گرد هم م?

آ?ند، نام د?گر شام سرزم?ن م?حم و واقعه بزرگ است که تمام ملل دن?ا در آن جمع

خواهند شد‏( اشاره به نبرد آرماگدون «(

محمد عبد الله الوهیبی اند?شمند عربستان? در حساب خود م? نو?سد: ‏« صه?ون?ست ها

و آمر?کا?? ها و روس ها سرزم?ن ما را اشغال م? کنند، خانه ها و مساجد ما را

بمباران م? کنند و اهلمان را م? کشند و نام آن را جنگ مقدس م? گزارند اما اگر ما

در مقابل آنها با?ست?م ما را ارهاب? و ترور?ست خطاب م? کنند ‏»

یاسر الزعاترة نو?سنده اردن? م? نو?سد :‏« پوت?ن در حق?قت بوش جد?د با پرچم ها?

صل?ب? است نه کمون?ست ‏» .

نو?سنده د?گر? م? گو?د: ‏« کل?سا از عمل?ات نظام? روس?ه پشت?بان? کرد و ا?ن نشانه

ا?ن است که ما در ?ک جنگ صل?ب? هست?م پس برا? تحقق نصر ن?از به ?ک ص?ح الد?ن

ا?وب? دار?م‏»


 

مباهله؛ نشانی بر حقانیت پیامبر  خاتم و اهل بیت پاکش

 

 ??مسیحیان نجران برای بررسی حقانیت پیامبر جدید که آیا همان پیامبر نوید داده شده در انجیل است یا نه، کشیشان و نمایندگان خود را به همراه اسقف اعظم به مدینه می فرستند.

 

?? پیامبر خدا صبورانه با نمایندگان مسیحی مباحثه می کند و سعی می کند آنها را با خدای یگانه آشنا کند.

 اما کشیشان مسیحی، عیسی را فرزند خدا می دانند و سخنان پیامبر را نمی پذیرند.

 

?آیه مباهله نازل می شود تا راستگویان از دروغگویان شناخته شده و ممتاز شوند. پیامبر، نمایندگان مسیحی را به امر خدا به مباهله دعوت می کند و آنها نیز می پذیرند.(1)

قرار می شود هر دو طرف عزیزترین عزیزان خویش از خود و زن و فرزندانشان را همراه بیاورند و از درگاه خدا درخواست کنند تا آنکه حق با اوست مشخص شود. 

 

??روز موعود فرا می رسد. 24 ذی الحجه.

پیامبر مهربانی همراه با علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) به سوی محل مباهله می رود.

اما...

 

 ??نمایندگان نجران وقتی می بینند پیامبر با عزیزترین نزدیکان خود آمده، از مباهله خودداری می کنند. اسقف اعظم ایشان رو به نجرانیان چنین می گوید:

 ??« چهره هایی را می بینم که اگر از خدا درخواست کنند که کوه ها را از جای خود بکند، هر آینه خواهد کَند. پس مباهله نکنید که در آن صورت هلاک می شوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند.»(2)

 

 ?اینچنین پیامبر مهربانی، انصراف‌شان را از مباهله می‌پذیرد و مباهله نشانی درخشان می شود بر حقانیت اهل بیت محمد(ص) تا همیشه ی تاریخ.

 

 

منابع:

1- آیه 61 سوره آل عمران.

 2- تفسیر برهان، ج 1، ص632 و 634. ذیل آیه 61 سوره آل عمران.


مسیحیت ضد مسیح

نگاهی به کتاب مقدس/مسیحیت و نفی شریعت بر خلاف سیره حضرت عیسی (علیه السلام)

آن چه مسیحیت کنونی منکر آن شده است وجود شریعتی مشخص در مسیحیت است. و همچنین قائل شدن به شرط کمال نزدیک شدن به مسیح است بدون التزام به شریعتی مشخص. حتی احکام عهد عتیق را نیزبرای مسیحیان لازم نمی دانند. و حال آن که از طریق  عهدجدید از کتاب مقدس می توان شریعت را در مسیحیت اثبات کرد:

– در متی فصل 5 آیات 17 تا 19 از کتاب مقدس از عیسی چنین نقل می کند:

« گمان مبرید که آمده ام تا تورات موسی و نوشته های سایر انبیاء را منسوخ کنم. من آمده ام تا آن ها را تکمیل نمایم و به انجام رسانم. براستی به شما می گویم که از میان احکام تورات، هر آن چه که باید عملی شود یقیناً همه یک به یک عملی خواهند شد. پس اگر کسی از کوچکترین حکم آن سرپیچی کند و به دیگران نیز تعلیم دهد که چنین کنند ، او در ملکوت آسمان از همه کوچکتر خواهد بود. اما هرکه احکام خدا را اطاعت نماید و دیگران را نیز تشویق به اطاعت کند در ملکوت آسمان بزرگ خواهد بود.» در ادامه ( آیات 21-48) نمونه هایی از تشریع احکام نزد موسی (ع)و عیسی(ع) ذکر شده است و سخت گیری بیشتر حضرت عیسی(ع) در تشریع نسبت به تشریع احکام تورات اشاره می شود. در این آیات حضرت عیسی به صراحت تقنین می کند.

– در عهد جدید مجازات پاسخ تخلف و تخطی از احکام الهی است.برای مثال پولس در اول تسالونیکیان فصل 4 آیه 6 می گوید: « در ضمن خواست خدا این است که کسی همنوع خود را فریب ندهد و زن او را تصاحب نکند زیرا همان گونه که قبلاً به شما گفته ام، خدا برای این گونه اعمال انسان را مجازات خواهد کرد.» در لوقا: 17؛ 1-2 نیز به مجازات خدا اشاره شده است. آیا مجازات در مقابل یک عمل جز با شریعت سازگار است؟

– همچنین پولس در کتاب مقدس نیز منع کردن حضرت عیسی (ع) از کارها را موجب ترک خود از آن کار دانسته و می گوید: «من می توانم هرکاری را که مسیح منع نکرده است انجام دهم» (اول قرنتیان : 6 ؛ 12) یعنی محدوده اختیار در اعمال در حدودی است که مسیح از آن منع نکرده است . از این عبارت استفاده می شود اولاَ مسیح برخی چیز ها را ممنوع اعلام کرده و ثانیاً این ممنوعیت او باعث تحریم آن چیز می شود زیرا توانستن و اختیار را صرفاً در محدوده غیر ممنوع از سوی حضرت عیسی (علیه السلام ) معرفی می کند.

بنابر این آن کسی که شریعت را از مسیحیت نفی کرد پولس بود و مسیحیت کنونی، مسیحیت پولسی است نه عیسوی. پولس در کتاب مقدس بارها شریعت را نفی می کند که نمونه های آن در کتاب های غلاطیان وعبرانیان از کتاب های عهد جدید به چشم می خورد. گفتار هایی که پولس در این باره دارد با بیان صریح حضرت عیسی (ع) پیرامون پیروی از تورات تعارض دارد.

منبع : http://basiratjooyan.ir/

 


 

شریعت

کتاب مقدس مسیحیان، سرشار از تناقض و تضاد‌هاست. اگرچه این حرف برای اکثر مسیحیان متعصب قابل‌قبول نیست، اما این واقعیت را هر مسیحی منصفی می‌تواند از لابه‌لای کتاب مقدس خود پیدا کند. یکی از موارد این تناقض و تضاد‌ها مربوط به موضوع شریعت و عمل به آن است. اگر مروری بر کتاب مقدس داشته باشیم، خواهیم دید که پولس که از بزرگان مسیحیت است و آوازه‌ی بلندی در بین مسیحیان دارد، در بخشی از نوشته‌های خود در مورد شریعت چنین می‌گوید: «به آنچه می‌گویم با دقت توجه نمایید: اگر تصور می‌کنید که با ختنه شدن و انجام احکام مذهبی می‌توانید مقبول خدا گردید، در آن صورت مسیح دیگر نمی‌تواند شما را رستگار سازد».[1]
پولس نه‌تنها مردم را از عمل به شریعت بازداشته و انجام امور عبادی، احکام و شریعت را سبب مقبول واقع‌شدن نزد خدا نمی‌دانست، بلکه پا از این امر فراتر نهاده و عامل به شریعت را مورد لعنت خداوند دانسته و دراین‌باره می‌گوید: «همچنین کسانی که می‌خواهند به وسیله اجرای دستورهای شریعت نجات یابند، زیر لعنت خدا قرار دارند».[2] همان‌طور که سند این قول را مشاهده می‌کنید، این آیه‌ای از آیات کتاب مقدس بوده و برای مسیحیان حجت است.
پولس برای اینکه بگوید این قول من‌درآوردی و از جانب خودش نیست، در آیه بعدی سند این عقیده مهم و حیاتی مسیحیت را آورده و بیان می‌کند: «روشن است که هیچ‌کس نمی‌تواند از راه حفظ شریعت و قوانین مذهبی، موردقبول خدا واقع شود. یکی از انبیاء نیز گفته است: فقط کسی نجات می‌یابد که به خدا ایمان داشته باشد».[3] آری بر پایه‌ی همین سند، پولس در بخشی از کتاب مقدس عمل به احکام را مقبول خدا ندانسته و عمل‌کنندگان به احکام و شریعت را ملعون می‌داند. به‌راستی، ای کاش پولس می‌گفت که کدام‌یک از انبیاء الهی چنین حرفی را به زبان آورده است.
در مقابل این عقیده و نظر پولس که فصل الخطاب برای مسیحیان بوده و عمل به آن برای عموم مسیحیان الزامی است، نظر دیگری وجود دارد که درست خلاف این نظر را بیان کرده و عمل به آن هم باید بر مسیحیان الزامی باشد. علاوه بر خود نظر، صاحب‌نظر هم به مراتب رتبه‌ی بالاتری از پولس داشته و نمی‌توان به راحتی از کنار او گذشت. خود مسیح نظری خلاف نظر پولس گفته و در مورد عمل به شریعت چنین فرموده است: «گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات موسی و نوشته‌های سایر انبیاء را منسوخ کنم. من آمده‌ام تا آن‌ها را تکمیل نمایم و به انجام رسانم به‌راستی به شما می‌گویم که از میان احکام تورات، هر آنچه که باید عملی شود، یقیناً همه یک به یک عملی خواهند شد».[4] شاخص‌ترین ویژگی تورات و صحف انبیا، شریعت بوده و مسیح اذعان می‌کند که من برای باطل ساختن شریعت موجود در تورات و صحف انبیاء نیامده‌ام.
حضرت عیسی (علیه السلام) در ادامه آیه فوق، بزرگ شدن در ملکوت آسمان را منحصر در عمل به احکام دانسته و مردم را از ترک عمل به شریعت موجود در تورات و صحف انبیاء، بر حذر داشته و آنان را تهدید می‌کند که اگر به شریعت عمل نکنید، در ملکوت آسمان کمترین شمرده می‌شوید. مسیح در انجیل متی چنین می‌گوید: «پس اگر کسی از کوچک‌ترین حکم آن سرپیچی کند و به دیگران نیز تعلیم دهد که چنین کنند، او در ملکوت آسمان از همه کوچک‌تر خواهد بود؛ اما هر که احکام خدا را اطاعت نماید و دیگران را نیز تشویق به اطاعت کند، در ملکوت آسمان بزرگ خواهد بود».[5]
مسیح نه‌تنها در مقام گفتار خود و مردم را ملزم به پایبندی به احکام و شریعت می‌داند، در مقام عمل نیز بر این گفتار خود جامه عمل می‌پوشاند؛ و درست در همان کتاب مقدسی که عامل به شریعت را ملعون نزد خدا قلمداد می‌کرد، مسیح خود از کسانی است که اهتمام ویژه به عمل به شریعت را از خود نشان می‌دهد. اگر کسی به اناجیل مراجعه کند در انجیل لوقا به‌وضوح خواهد یافت که مسیح هم آداب ختنه را به جا آورده و هم مراسم تطهیر و قربانی را انجام داده‌اند.[6] اگرچه عمل به این شرایع در دوران طفولیت مسیح بوده اما وی در اوج جوانی و بلوغ نیز، پایبند به شریعت بوده و روزه ‌می‌گرفته است؛ «عیسی در آن زمان، برای مدت چهل شبانه‌روز روزه گرفت. پس در آخر بسیار گرسنه شد».[7] بر طبق آنچه در کتاب مقدس آمده علاوه بر روز وی نماز نیز می‌خواند و به هیکل مالیات پرداخت می‌کرد.
در بخشی از کتاب مقدس مسیحیان، پولس می‌گوید به شریعت عمل نکنید و اگر عمل کنید، زیر لعنت خداوند هستید. در بخش دیگر، مسیح می‌گوید به شریعت عمل کنید و اگر نکنید، کمترین افراد در ملکوت آسمان هستید. به‌راستی حرف کدامیک از این دو، فصل الخطاب و حجت برای مسیحیان است؟ پولس بر طبق نظر مسیح، کمترین فرد در ملکوت آسمان است؟ چراکه وی علاوه بر اینکه خود به شریعت عمل نکرد، مردم را نیز از عمل به شریعت، منع می‌کرد. یا اینکه باید پذیرفت بر طبق نظر پولس، مسیح که به شریعت عمل می‌کرد، نزد خداوند ملعون است؟

پی‌نوشت:
[1]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، غلاطیان 5: 2.
[2]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، غلاطیان 3: 10.
[3]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، غلاطیان 3: 11.
[4]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، متی 5: 17-18.
[5]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، متی 5: 19.
[6]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، لوقا 2: 21-23.
[7]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، متی 4: 2.


شیعه شدن

جوان آمریکایی از اراده الهی نسبت به هدایتش به اسلام می‌گوید:

السلام علیکم. اسم من براد ابراهیم (Brad Ibrahim) است. می‌خواهم ماجرای پذیرفتن اسلامم را برای شما بازگو کنم. اولین بار در دانشگاه نسبت به اسلام علاقمند شدم. در دانشگاه مسلمانان زیادی بودند و با آنها رفت و آمد داشتم. من در خانواده مسیحی فرقه لوتری بزرگ شده بودم و به کلیسا می‌رفتم. اما کشیش به گونه‌ای برای ما صحبت می‌کرد که همیشه احساس گناه می‌کردم. وقتی وارد دانشگاه شدم، چندان اعتقادی به دین نداشتم. بعد از حادثه 11 سپتامبر نسبت به اسلام بیشتر علاقمند شدم چون می‌دانستم آنچه رسانه‌ها راجع به اسلام می‌گویند، درست نیست. می‌خواستم خودم راجع به اسلام تحقیق کنم، از این‌رو به اینترنت مراجعه کردم و راجع به عقاید مسلمانان وارد تحقیق شدم. در دانشگاه می‌خواستم مسلمان شوم ولی این کار را به تعویق انداختم تا اینکه به شهر خودم بازگشتم. مدتی را به عنوان داوطلب در یک موسسه خیریه مربوط به کودکان خیابانی کار کردم و بعد از آن یک آگهی راجع به شغل دیدم، مراجعه کردم،‌ مصاحبه دادم و پذیرفته شدم. شغل پیشنهادی در شهر استیون پوینت بود. مردد بودم که بروم یا نروم. خواب عجیبی دیدم که جزئیات آن یادم نیست اما بسیار جالب و فرح بخش بود. صبح که از خواب بیدار شدم، مادرم گفت: باید به شهر استیون پوینت بروی. گفتم: چرا؟ گفت: در خواب دیده‌ام که گفتند باید پسرت به آنجا برود. تعجب کردم و گفتم: اتفاقاً‌ من نیز خوابی شبیه این دیده‌ام. به استیون پوینت رفتم و در آنجا مشغول کار شدم. در آنجا با خانواده مسلمانی آشنا شدم و علاقه من به تحقیق راجع به اسلام دوباره تکرار شد و سرانجام بعد از شش ماه اسلام را پذیرفتم و با خانواده آنها ازدواج کردم. فکر می‌کنم این خوابی که هم خودم دیده‌ بودم و هم مادرم، اراده الهی بود برای هدایت من به سوی اسلام. الحمدلله رب العالمین

 

منبع: پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب


 

غدیر

واقعه غدیر خم یهودیان و مسیحیان

در تاریخ اسلامی آمده است که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) قبل از اینکه از دنیا برود،‌ حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود معرفی کرد و از مردم خواست تا با آن حضرت بیعت کنند. آیین تعیین وصی در یهودیت و مسیحیت نیز مشابه اسلام است و نشان از این دارد که این سنتی الهی است. در مورد حضرت موسی (علیه السلام) در کتاب مقدس آمده است که آن حضرت از خداوند خواست تا جانشینی بعد از او معین کند تا مردم را هدایت کند. خداوند نیز یوشع بن نون را انتخاب کرد و تمام اختیارات موسی را به او واگذار کرد. موسی نیز دست یوشع را گرفته او را به بنی اسرائیل معرفی کرد: موسی‌ به‌ خداوند عرض‌ کرد: ای‌ خداوند، خدای‌ روح‌های‌ تمامی‌ افراد بشر، پیش‌ از آنکه‌ بمیرم‌ التماس‌ می‌کنم‌ برای‌ قوم‌ اسرائیل‌ رهبر جدیدی‌ تعیین‌ فرمایی‌، مردی‌ که‌ ایشان‌ راهدایت‌ کند و از آنان‌ مراقبت‌ نماید تا قوم‌ خداوند مثل‌ گوسفندان‌ بی‌شبان‌ نباشند. خداوند جواب‌ داد: برو و دست‌ خود را بر یوشع‌ پسر نون‌ که‌ روح‌ من‌ در اوست‌، بگذار. سپس‌ او را نزد العازار کاهن‌ ببر و پیش‌ چشم‌ تمامی‌ قوم‌ اسرائیل‌ او را به‌ رهبری‌ قوم‌ تعیین‌ نما. اختیارات‌ خود را به‌ او بده‌ تا تمام‌ قوم‌ اسرائیل‌ او را اطاعت‌ کنند. او برای‌ دستور گرفتن‌ از من‌ باید پیش‌ العازار کاهن‌ برود. من‌ بوسیله‌ اوریم‌ با العازار سخن‌ خواهم‌ گفت‌ و العازار دستورات‌ مرا به‌ یوشع‌ و قوم‌ اسرائیل‌ ابلاغ‌ خواهد کرد. به‌ این‌ طریق‌ من‌ آنان‌ را هدایت‌ خواهم‌ نمود. پس‌ موسی‌، همانطور که‌ خداوند امر کرده‌ بود عمل‌ نمود و یوشع‌ را پیش‌ العازار کاهن‌ برد. سپس‌ در حضور همه‌ قوم‌ اسرائیل‌، دستهایش‌ را بر سر او گذاشت‌ و طبق‌ فرمان‌ خداوند وی‌ را بعنوان‌ رهبر قوم‌ تعیین‌ نمود[1]. حضرت عیسی (علیه السلام) نیز شمعون را جانشین خود معرفی می‌کند و او را واسطه فیض الهی قرار می‌دهد؛ کسی که ملکوت خدا در اختیار اوست و هر آنچه حکم کند، پذیرفته می‌شود: عیسی فرمود: ای شمعون، تو پطرس ، یعنی "سنگ " هستی ، و من بر روی این صخره ، کلیسای خود را بنا می‌کنم، و قدرتهای جهنم هرگز قادر به نابودی آن نخواهند بود. من کلیدهای ملکوت خدا را در اختیار تو می‌گذارم تا هر دری را بر روی زمین ببندی ، در آسمان بسته شود، و هر دری را بگشایی در آسمان نیز گشوده شود [2].

 پی‌نوشت‌ها: [1]. اعداد 27: 15-23. [2]. انجیل متی 16: 17-19.

 

منبع: پایگاه فرق و ادیان